تک پارتی چانیول(در خواستی)
تک پارتی چانیول(در خواستی)
پارت۱
تقریبا۸سالی بود که بچتون به دنیا اومده بودو دختر بود.چانیول یا همون عجقولیت خیلی مهربون بود و شمارو خیلی دوس داش.یه روز داشتین فیلم ترسناک میدیدین که هرستاتونم از ترس نزدیک بود سکته کنید مخصوصا چانیول😂.بچتونم ترسیده بود ولی به روش نمیاورد.فیلمه تموم شد و بچتون به اتاقش و چانیول و توهم به اتاقتون.یا ابالفضل شب ساعت۳دیدی یهو چانیول خودشو انداخت روت و لباشو گذاشت رو لبات؛که یهو بچه از بس که ترسیده بود دیدین اومده پیش شما بخوابه که شمارو تو همون حالت دید🤐.
(علامت ا.ت:_ علامت چانیول:+ علامت بچه:×)
+خوشگل بابایی تو چرا خواب نیستی ها؟
_*یواشکی و زیر لب تو گوش چانیول گفتی*یاااااا چانیول بلند شو یااااااا میخوای بچه هم مث خودت بد آموز کنی؟یاااااااااا
چانیول سریع از روت بلند شد و رفت طرف بچه تا ببره اتاقش تا بخوابونتش.که دید بیچاره بچه مثل زامبیا تو خواب داره راه میره و چشاش بسته ست و از بس فیلم ترسناک دیده تو خواب داره هزیان میگه بدبخت😂.چانیول بچرو برداشت و برد خوابوند و اومد.
_چانیول دیدی گفتم الان وقتش نیست به حرفم گوش ندادی؟
+به درک.هنوز کارم تموم نشده لبات خوشمزه تر از قبل شده*با صدای خواب آلود*
_یاااا عقلتو از دست دادی؟چیکار میکنی؟از روم بلند شوووووو
که دیدی لباشو دوباره گذاشت رو لبات و اینبار به طور وحشیانه داشت میبوسید که دیگ خودتون ببینید از ساعت۴تاساعت۶ کار جناب چانیول طول کشید.دیگ اونوقت که خودشم داشت نفس نفس میزد و دیگ خسته شده بود از روت بلند شد و کنارت دراز کشید و خوابید.تو هم خوابیدی و ساعت۳صبح سه تاتونم بیدار شدید.البته تو یه ساعت زودتر بیدار شده بودی تا بری صبحونه درست کنی.
_بیاین صبحونه آمادسسسس
+*در حال قلقلک دادن بچه ی بیچاره*هوراااااااااا بیا بریم ببینیم مامانی چی درست کرده.
×هوراااااااا
داشتین صبحونه میخوردین که:
×بابایی،مامانی،شب یه خوابی دیدم شما داشتین تو تاریکی کارای عجیب غریب میکردین و...
سه بخش شد
پارت۱
تقریبا۸سالی بود که بچتون به دنیا اومده بودو دختر بود.چانیول یا همون عجقولیت خیلی مهربون بود و شمارو خیلی دوس داش.یه روز داشتین فیلم ترسناک میدیدین که هرستاتونم از ترس نزدیک بود سکته کنید مخصوصا چانیول😂.بچتونم ترسیده بود ولی به روش نمیاورد.فیلمه تموم شد و بچتون به اتاقش و چانیول و توهم به اتاقتون.یا ابالفضل شب ساعت۳دیدی یهو چانیول خودشو انداخت روت و لباشو گذاشت رو لبات؛که یهو بچه از بس که ترسیده بود دیدین اومده پیش شما بخوابه که شمارو تو همون حالت دید🤐.
(علامت ا.ت:_ علامت چانیول:+ علامت بچه:×)
+خوشگل بابایی تو چرا خواب نیستی ها؟
_*یواشکی و زیر لب تو گوش چانیول گفتی*یاااااا چانیول بلند شو یااااااا میخوای بچه هم مث خودت بد آموز کنی؟یاااااااااا
چانیول سریع از روت بلند شد و رفت طرف بچه تا ببره اتاقش تا بخوابونتش.که دید بیچاره بچه مثل زامبیا تو خواب داره راه میره و چشاش بسته ست و از بس فیلم ترسناک دیده تو خواب داره هزیان میگه بدبخت😂.چانیول بچرو برداشت و برد خوابوند و اومد.
_چانیول دیدی گفتم الان وقتش نیست به حرفم گوش ندادی؟
+به درک.هنوز کارم تموم نشده لبات خوشمزه تر از قبل شده*با صدای خواب آلود*
_یاااا عقلتو از دست دادی؟چیکار میکنی؟از روم بلند شوووووو
که دیدی لباشو دوباره گذاشت رو لبات و اینبار به طور وحشیانه داشت میبوسید که دیگ خودتون ببینید از ساعت۴تاساعت۶ کار جناب چانیول طول کشید.دیگ اونوقت که خودشم داشت نفس نفس میزد و دیگ خسته شده بود از روت بلند شد و کنارت دراز کشید و خوابید.تو هم خوابیدی و ساعت۳صبح سه تاتونم بیدار شدید.البته تو یه ساعت زودتر بیدار شده بودی تا بری صبحونه درست کنی.
_بیاین صبحونه آمادسسسس
+*در حال قلقلک دادن بچه ی بیچاره*هوراااااااااا بیا بریم ببینیم مامانی چی درست کرده.
×هوراااااااا
داشتین صبحونه میخوردین که:
×بابایی،مامانی،شب یه خوابی دیدم شما داشتین تو تاریکی کارای عجیب غریب میکردین و...
سه بخش شد
۳.۹k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.