فیک shadow of death پارت⁵⁷
تهیونگ « واووووو...خیلی زیبا شدی پیشی کوچولو...بریم که همسرت مخم رو خورد
لونا « لبخند دندون نمایی زدم و دست تهیونگ رو گرفتم و رفتیم پایین....همین جور که داشتم از پله ها پایین میومدم نگاهم به جیمین اوفتاد که یه کت مشکی و پیراهن سفید پوشیده بود...میتونستم ذوقش رو از ته چشماش ببینم...از اون لبخندا زد که چشماشو پنهون میکنه و منتظر ایستاده بود....به وسط سالن که رسیدیم تهیونگ نگاهی به من انداخت و دستم رو توی دستای جیمین گذاشت...
جیمین « برای چندمین بار ساعتم رو نگاه کردم منتظر اومدن لونا شدم...با دیدنش بالای پله ها که شبیه ملکه ها شده بود قلبم آروم گرفت...لباس عروسش سفید بود و طرحدار ....ساقدوش ها دنباله لباسش رو گرفته بودن و آروم همراه تهیونگ پایین اومدن تا به من رسیدن و تهیونگ دستش رو گذاشت توی دستام...
تهیونگ « میدونم نیاز نیست این چیزا رو بگم اما خودت میدونی لونا تنها دارایی منه...لطفا مراقبش باش...باشه؟
جیمین « مطمئن باش عشق من نسبت به لونا بیشتر از تو نباشه کمتر نیست...پس با تمام وجودم ازش محافظت میکنم
لونا « ಥ_ಥ
جیمین « عه گریه نکن دیگه
لونا « هق نه آخه شما دوتا همیشه عین گرگ خشن بودید این شنیدن این حرفها اونم از زبون شما دوتا یه کم ذوق داره
تهیونگ « -_-||| جیمین این بچه رو ببر
جیمین « خیلی خب بیا...رفتیم روبه روی هم ایستادیم و مرد روحانی خطبه عقد رو خوند...بعد از اون حلقه انگشتر رو از جیبم بیرون اوردم و روبه روی لونا زانو زدم....
جیمین « یه چیزی رو جا انداختم...حلقه رو بالا اوردم و گفتم « میشه تمام جان من بشی؟ از لحظه ای که این حلقه رو دستت کنی تو مال من میشی
لونا « نمیدونم کی قطرات اشک گونه هام رو خیس کرد...لبخندی زدم و سری به معنای موافقت تکون دادم...جیمین بلند شد و حلقه گذاشت توی دستم و بوسه ای روی دستم زد....
جیمین « دوستت دارم پارت لونا!
لونا « متقابلا حلقه دومی رو برداشتم و گذاشتم توی دستاش ( من بیشتر پارک جیمین)
لونا « شنیدن پسوند پارک اونم قبل اسمم و حلقه مالکیت جیمین همه چیزایی بود که توی خوابمم تصورش نمیکردم....یعنی سختی های منم به پایان رسیده؟ با کشیده شدن دستم توسط جیمین و آغاز یه بوسه طولانی رشته افکارم پاره شد و غرق لذت شدم
دو شب بعد عمارت جیمین//
لونا « دو شب از ازدواج منو و جیمین میگذشت و امشب جیهوپ بیکار شده بود و اومده بود دیدن ما.... میهی رو هم همراه خودش اورده بود....با دیدن میهی جیغی کشیدم و محکم بغلش کردم....
لونا « میهیییییی
میهی « آی آی لهم کردی لونا
لونا « وای خدا نمیدونی چقدر از دیدنت خوشحالم دختر
استایل جیمین... تهیونگ... حلقه ازدواجــ.. لونا
لونا « لبخند دندون نمایی زدم و دست تهیونگ رو گرفتم و رفتیم پایین....همین جور که داشتم از پله ها پایین میومدم نگاهم به جیمین اوفتاد که یه کت مشکی و پیراهن سفید پوشیده بود...میتونستم ذوقش رو از ته چشماش ببینم...از اون لبخندا زد که چشماشو پنهون میکنه و منتظر ایستاده بود....به وسط سالن که رسیدیم تهیونگ نگاهی به من انداخت و دستم رو توی دستای جیمین گذاشت...
جیمین « برای چندمین بار ساعتم رو نگاه کردم منتظر اومدن لونا شدم...با دیدنش بالای پله ها که شبیه ملکه ها شده بود قلبم آروم گرفت...لباس عروسش سفید بود و طرحدار ....ساقدوش ها دنباله لباسش رو گرفته بودن و آروم همراه تهیونگ پایین اومدن تا به من رسیدن و تهیونگ دستش رو گذاشت توی دستام...
تهیونگ « میدونم نیاز نیست این چیزا رو بگم اما خودت میدونی لونا تنها دارایی منه...لطفا مراقبش باش...باشه؟
جیمین « مطمئن باش عشق من نسبت به لونا بیشتر از تو نباشه کمتر نیست...پس با تمام وجودم ازش محافظت میکنم
لونا « ಥ_ಥ
جیمین « عه گریه نکن دیگه
لونا « هق نه آخه شما دوتا همیشه عین گرگ خشن بودید این شنیدن این حرفها اونم از زبون شما دوتا یه کم ذوق داره
تهیونگ « -_-||| جیمین این بچه رو ببر
جیمین « خیلی خب بیا...رفتیم روبه روی هم ایستادیم و مرد روحانی خطبه عقد رو خوند...بعد از اون حلقه انگشتر رو از جیبم بیرون اوردم و روبه روی لونا زانو زدم....
جیمین « یه چیزی رو جا انداختم...حلقه رو بالا اوردم و گفتم « میشه تمام جان من بشی؟ از لحظه ای که این حلقه رو دستت کنی تو مال من میشی
لونا « نمیدونم کی قطرات اشک گونه هام رو خیس کرد...لبخندی زدم و سری به معنای موافقت تکون دادم...جیمین بلند شد و حلقه گذاشت توی دستم و بوسه ای روی دستم زد....
جیمین « دوستت دارم پارت لونا!
لونا « متقابلا حلقه دومی رو برداشتم و گذاشتم توی دستاش ( من بیشتر پارک جیمین)
لونا « شنیدن پسوند پارک اونم قبل اسمم و حلقه مالکیت جیمین همه چیزایی بود که توی خوابمم تصورش نمیکردم....یعنی سختی های منم به پایان رسیده؟ با کشیده شدن دستم توسط جیمین و آغاز یه بوسه طولانی رشته افکارم پاره شد و غرق لذت شدم
دو شب بعد عمارت جیمین//
لونا « دو شب از ازدواج منو و جیمین میگذشت و امشب جیهوپ بیکار شده بود و اومده بود دیدن ما.... میهی رو هم همراه خودش اورده بود....با دیدن میهی جیغی کشیدم و محکم بغلش کردم....
لونا « میهیییییی
میهی « آی آی لهم کردی لونا
لونا « وای خدا نمیدونی چقدر از دیدنت خوشحالم دختر
استایل جیمین... تهیونگ... حلقه ازدواجــ.. لونا
۸۵.۸k
۰۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.