زمان بی تکرار
زمان بی تکرار
بعضی اوقات که درباره ی خود فکر میکنم میبینم که چقدر در کودکی آرزوی بزرگ شدن داشتم.
منتظر بزرگ شدن و به مدرسه رفتن. آرزوی درس خواندن. کودکی که آرزوی بزرگ شدن دارد...!
آن زمان فکر میکردم ملاک بزرگ شدن ، به مدرسه رفتن است؛اما حالا میبینم که بزرگ شدن هم دنیای بزرگی دارد. خیلی خیلی بزرگ تر از دنیای کودکی که به تنها چیزهایی که فکر میکرد خریدن توپ و عروسک بود. دنیایی که اگر نتوانی خودت را با آن وفق دهی آسیب زیادی خواهی خورد و جوانی که آرزوی کوچک شدن دارد...!
گاهی اوقات فکر میکنم که ای کاش بزرگ نمیشدیم و مجبور به پذیرفتن مسئولیتی نمی شدیم. آن وقت کودکی بودیم با دنیایی بدون استرس و ترس ، یا حداقل دنیایی با ترس های کوچک.
دلم برای کودکی هایم تنگ شده! زمانی که در آغوش پر محبت مادرم می نشستم و با آن صحبت میکردم و باهم فیلم تماشا میکردیم. زمانی که در آغوش مادرم به خواب می رفتم ، زمانی که با خنده از پدرم فرار میکردم تا او مرا قلقلک ندهد. چه زود گذشت زمان کودکی با نشاطم. در حال حاضر شدم همانند جوانی که آرزوی کوچک شدن دارد . یا شاید هم نوجوانی که آرزوی کودکی دارد ! آرزوی رها شدن از دنیای بزرگ و پر استرس. استرس از همان درسی که روزی آرزویش را داشت. استرس از امتحانات ، انتخاب رشته و ...!
امیدوارم همان کودکی باشم که میتوانم خودم را با دنیای بزرگی که مقابلم هست وفق دهم و بتوانم در مقابل سختی ها و امتحانات زندگی انسان قوی با اعتماد بنفس بالایی باشم.
پایان:)
#سر_جلسه_امتحان
بعضی اوقات که درباره ی خود فکر میکنم میبینم که چقدر در کودکی آرزوی بزرگ شدن داشتم.
منتظر بزرگ شدن و به مدرسه رفتن. آرزوی درس خواندن. کودکی که آرزوی بزرگ شدن دارد...!
آن زمان فکر میکردم ملاک بزرگ شدن ، به مدرسه رفتن است؛اما حالا میبینم که بزرگ شدن هم دنیای بزرگی دارد. خیلی خیلی بزرگ تر از دنیای کودکی که به تنها چیزهایی که فکر میکرد خریدن توپ و عروسک بود. دنیایی که اگر نتوانی خودت را با آن وفق دهی آسیب زیادی خواهی خورد و جوانی که آرزوی کوچک شدن دارد...!
گاهی اوقات فکر میکنم که ای کاش بزرگ نمیشدیم و مجبور به پذیرفتن مسئولیتی نمی شدیم. آن وقت کودکی بودیم با دنیایی بدون استرس و ترس ، یا حداقل دنیایی با ترس های کوچک.
دلم برای کودکی هایم تنگ شده! زمانی که در آغوش پر محبت مادرم می نشستم و با آن صحبت میکردم و باهم فیلم تماشا میکردیم. زمانی که در آغوش مادرم به خواب می رفتم ، زمانی که با خنده از پدرم فرار میکردم تا او مرا قلقلک ندهد. چه زود گذشت زمان کودکی با نشاطم. در حال حاضر شدم همانند جوانی که آرزوی کوچک شدن دارد . یا شاید هم نوجوانی که آرزوی کودکی دارد ! آرزوی رها شدن از دنیای بزرگ و پر استرس. استرس از همان درسی که روزی آرزویش را داشت. استرس از امتحانات ، انتخاب رشته و ...!
امیدوارم همان کودکی باشم که میتوانم خودم را با دنیای بزرگی که مقابلم هست وفق دهم و بتوانم در مقابل سختی ها و امتحانات زندگی انسان قوی با اعتماد بنفس بالایی باشم.
پایان:)
#سر_جلسه_امتحان
۲۱.۶k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.