Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 59
+نه مشکلی نیست،بیا خودت بهم یه دست لباس بده،یکمم آب و الکل و بانداژ تا پاهامو ببندم
¤چشم
میشینی روی یکی از جعبه ها و منتظر میمونی تا برات چیزایی که خواستی رو بیاره،تو همین حین رفتی تو فکر جیسونگ
(یعنی الان داره دنبال من میگرده؟شایدم رفته پیش اینگوک و دردسر درست کرده،امیدوارم بلایی سر جونگکوک و اینگوک نیاره،اها....بلایی سر هیونجو هم نیاره.....سسسس حالا که حرفش شد...چرا چند وقته خبری از هیونجو نیست؟)
¤چیزایی که خواسته بودین رو آوردم
از تو خیالاتت میای بیرون و وسایل رو میگیری و لبخند میزنی
+ممنون...الانم برو بخواب چون دیگه واقعا دیروقته
تعظیم میکنه و بعد میره سمت در گاراژ
¤لطفا مراقب خودتون باشین
سرتو تکون میدی و لبخند میزنی و میداکی هم میره بیرون
+خیلی خب،آدرس اینجارم فهمیدم...هوف چه خاکی به سرم بریزم،هم از دست جیسونگ فرار کردم هم این بچه مچه های تینیجر مثل عن چسبیدن در کونم هم اینگوک نمیدونه چه گهی دارم میخورم....
آب رو برداشتی و پاهاتو باهاش شستی و بعد با الکل ضد عفونیش کردی و بعد با بانداژ بستیشون
+خب،لباسام چین؟
یه نگاه به لباسا انداختی،یه سویشرت مشکی با خط های پیچ در پیچ سفید و یه شلوار گشاد مشکی
+همونجور که هدس میزدم....لباسای خز مخصوص گنگ ها
چاره دیگه ای نداشتی چون لباسات به گا رفته بود،پس لباساتو در اوردی و سویشرت رو پوشیدی،اومدی شلوارشم بپوشی که یهو در گاراژ با شدت باز شد و باعث شد سریع سرتو به سمت صدا بچرخونی،یکم که دقت کردی دیدی میداکی خونی و مالی پرت شده تو
+میداکی؟چه اتفاقی...
دیدی یه نفر دیگه از در اومد تو و اول کل گاراژ رو دید زد و بعد نگاهش رو تو قفل شد،دقت که کردی فهمیدی اینگوکه
+اینگوک تو اینجا....
با قدمای محکم و سریع اومد سمتت و توم شلوارو پرت کردی یه سمت دیگه و چسبیدی به دیوار،اینگوک جلو روت وایساد و با چهره عصبی سر تا پاتو نگاه کرد و بعد دستتو گرفت و بدون هیچ حرفی کشوندت سمت در گاراژ
+اینگوک....تو اینجا چیکار میکنی...
یادت اومد که تو هنوز ردیاب داشتی و اینگوک هرجا میرفتی میفهمید،دستتو از دستش کشیدی بیرون و نگاش کردی
+چته تو؟ اول این بیچاره رو زدی و بعد مثل دیوونه ها اومدی سمتم الانم داری اینجوری منو میکشونی بیرون
~از اینجا میریم
دوباره اومد دستتو بگیره ولی رفتی عقب
+اول بگو چه خبر شده؟
~تو بگو چه خبر شده...به دلیل نا معلوم اومدی تو گاراژ یه مشت بچه مچه که معلوم نیست چه بلایی ممکنه سرت بیارن
+اها....موقعی پیش جیسونگ بودم جونم در خطر نبود....ولی الان که اومدم پیش چند تا به قول خودت بچه مچه جونم در خطره؟
~دهن به دهن من نکن...دنبالم میای
+نمیام...چون جیسونگ الان دنبال منه،اگر بیام اونجا آشوب به پا میشه...
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت 59
+نه مشکلی نیست،بیا خودت بهم یه دست لباس بده،یکمم آب و الکل و بانداژ تا پاهامو ببندم
¤چشم
میشینی روی یکی از جعبه ها و منتظر میمونی تا برات چیزایی که خواستی رو بیاره،تو همین حین رفتی تو فکر جیسونگ
(یعنی الان داره دنبال من میگرده؟شایدم رفته پیش اینگوک و دردسر درست کرده،امیدوارم بلایی سر جونگکوک و اینگوک نیاره،اها....بلایی سر هیونجو هم نیاره.....سسسس حالا که حرفش شد...چرا چند وقته خبری از هیونجو نیست؟)
¤چیزایی که خواسته بودین رو آوردم
از تو خیالاتت میای بیرون و وسایل رو میگیری و لبخند میزنی
+ممنون...الانم برو بخواب چون دیگه واقعا دیروقته
تعظیم میکنه و بعد میره سمت در گاراژ
¤لطفا مراقب خودتون باشین
سرتو تکون میدی و لبخند میزنی و میداکی هم میره بیرون
+خیلی خب،آدرس اینجارم فهمیدم...هوف چه خاکی به سرم بریزم،هم از دست جیسونگ فرار کردم هم این بچه مچه های تینیجر مثل عن چسبیدن در کونم هم اینگوک نمیدونه چه گهی دارم میخورم....
آب رو برداشتی و پاهاتو باهاش شستی و بعد با الکل ضد عفونیش کردی و بعد با بانداژ بستیشون
+خب،لباسام چین؟
یه نگاه به لباسا انداختی،یه سویشرت مشکی با خط های پیچ در پیچ سفید و یه شلوار گشاد مشکی
+همونجور که هدس میزدم....لباسای خز مخصوص گنگ ها
چاره دیگه ای نداشتی چون لباسات به گا رفته بود،پس لباساتو در اوردی و سویشرت رو پوشیدی،اومدی شلوارشم بپوشی که یهو در گاراژ با شدت باز شد و باعث شد سریع سرتو به سمت صدا بچرخونی،یکم که دقت کردی دیدی میداکی خونی و مالی پرت شده تو
+میداکی؟چه اتفاقی...
دیدی یه نفر دیگه از در اومد تو و اول کل گاراژ رو دید زد و بعد نگاهش رو تو قفل شد،دقت که کردی فهمیدی اینگوکه
+اینگوک تو اینجا....
با قدمای محکم و سریع اومد سمتت و توم شلوارو پرت کردی یه سمت دیگه و چسبیدی به دیوار،اینگوک جلو روت وایساد و با چهره عصبی سر تا پاتو نگاه کرد و بعد دستتو گرفت و بدون هیچ حرفی کشوندت سمت در گاراژ
+اینگوک....تو اینجا چیکار میکنی...
یادت اومد که تو هنوز ردیاب داشتی و اینگوک هرجا میرفتی میفهمید،دستتو از دستش کشیدی بیرون و نگاش کردی
+چته تو؟ اول این بیچاره رو زدی و بعد مثل دیوونه ها اومدی سمتم الانم داری اینجوری منو میکشونی بیرون
~از اینجا میریم
دوباره اومد دستتو بگیره ولی رفتی عقب
+اول بگو چه خبر شده؟
~تو بگو چه خبر شده...به دلیل نا معلوم اومدی تو گاراژ یه مشت بچه مچه که معلوم نیست چه بلایی ممکنه سرت بیارن
+اها....موقعی پیش جیسونگ بودم جونم در خطر نبود....ولی الان که اومدم پیش چند تا به قول خودت بچه مچه جونم در خطره؟
~دهن به دهن من نکن...دنبالم میای
+نمیام...چون جیسونگ الان دنبال منه،اگر بیام اونجا آشوب به پا میشه...
🍃🗿
۴.۵k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.