فکر کن آدم حتی در تماشای یک عکس دلش برای نوازش تنی دلخو

فکر کن آدم حتی در تماشای یک عکس ، دلش برای نوازش تنی دلخواه تنگ می‌شود...

در اولین شب پاییز ذهنش را مثل اسبی پریشان در صحرای خیال می‌دواند، تشنه و ملتهب به تصاویر توی سرش پر و بال
می دهد، نو می‌شود تا مرز گفتن کلماتی ممنوع پیش می‌رود.


تو بی‌پناهی انسان ، در هجوم نیاز...
و کمی بعد هم اوست که نفسی عمیق می‌کشد و به واقعیت برمی‌گردد: "دوره‌ات گذشته."

آرامش به رگهایش برمی‌گردد و می‌فهمد برای هر التهاب تازه‌ای دیر شده، و این خود راهی به سوی نفسهایی کوتاه و آرام است.
شب از جنون و ستاره خالی است، و این یعنی از هر دوسوی جهان رانده شده‌ای...
و این روضه‌ای برای خاتمه‌ی روزهای طلایی تو نیست، هشداری برای تن تبدار توست...


تا کی دوباره به فریب سلامی نو نیت کنی با پای چوبی عطش در آتش هوس برقصی، آدم ساده...
دیدگاه ها (۱۶)

چند شب پیش ، یه دوست مجازی بسیار عزیز که گاهی با هم حرف می‌ز...

رفیق خوبم ، آبجی قشنگم و داداش گلم ⬇️ دنیات رو با آدمایی پر...

شنبه مثل خونه‌ی مامان بزرگه حالت توش خوبه حتی اگه هیچ اتفاقی...

عاشقانه می نویسیم که یادمان نرود یک وقتی هم بود که به سرخوش...

My angel ( part 1 ) بی وقفه اشک می ریخت و از خیابان های خالی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط