عاشقانه می نویسیم که یادمان نرود یک وقتی هم بود که به سر

عاشقانه می نویسیم که یادمان نرود یک وقتی هم بود که به سرخوشی مومن بودیم و جوان بودیم و سرخوش بودیم و لبخند
می زدیم به روی ماه آسمان آبی و رفاقت
می کردیم با نسیم بهار و برگ سبز درخت را می بوسیدیم به نیت لبان سرخ یار بس که رنگهای دنیایمان زنده بود و واقعی...

عاشقانه می نویسیم به نیت آن روزها که از واقعه بی خبر بودیم و دلمان گرم بود به خواستن و خواسته شدن...

حالا ؟ نپرس اگر بپرسی مجبورم بگویم که حالا بوف های کور شب بیداری شده ایم که صدای ناله را از خود دریغ می کنیم مبادا که خواب شهر ، پریشان شود.

روی صورتمان لبخند نقاشی می کنیم و ابرهای همه دنیا را پناه می دهیم در گلویمان ...
دیدگاه ها (۸)

شنبه مثل خونه‌ی مامان بزرگه حالت توش خوبه حتی اگه هیچ اتفاقی...

فکر کن آدم حتی در تماشای یک عکس ، دلش برای نوازش تنی دلخواه ...

شبها می نشینی در تاریکی ، بی حضور هیچ غریبه ای جز آدم عبوس د...

بسم الله الرحمن الرحیم.سلام به روی ماهتون. در این ساعت توجه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط