عاشقانه می نویسیم که یادمان نرود یک وقتی هم بود که به سرخ
عاشقانه می نویسیم که یادمان نرود یک وقتی هم بود که به سرخوشی مومن بودیم و جوان بودیم و سرخوش بودیم و لبخند
می زدیم به روی ماه آسمان آبی و رفاقت
می کردیم با نسیم بهار و برگ سبز درخت را می بوسیدیم به نیت لبان سرخ یار بس که رنگهای دنیایمان زنده بود و واقعی...
عاشقانه می نویسیم به نیت آن روزها که از واقعه بی خبر بودیم و دلمان گرم بود به خواستن و خواسته شدن...
حالا ؟ نپرس اگر بپرسی مجبورم بگویم که حالا بوف های کور شب بیداری شده ایم که صدای ناله را از خود دریغ می کنیم مبادا که خواب شهر ، پریشان شود.
روی صورتمان لبخند نقاشی می کنیم و ابرهای همه دنیا را پناه می دهیم در گلویمان ...
می زدیم به روی ماه آسمان آبی و رفاقت
می کردیم با نسیم بهار و برگ سبز درخت را می بوسیدیم به نیت لبان سرخ یار بس که رنگهای دنیایمان زنده بود و واقعی...
عاشقانه می نویسیم به نیت آن روزها که از واقعه بی خبر بودیم و دلمان گرم بود به خواستن و خواسته شدن...
حالا ؟ نپرس اگر بپرسی مجبورم بگویم که حالا بوف های کور شب بیداری شده ایم که صدای ناله را از خود دریغ می کنیم مبادا که خواب شهر ، پریشان شود.
روی صورتمان لبخند نقاشی می کنیم و ابرهای همه دنیا را پناه می دهیم در گلویمان ...
۲۹.۸k
۲۹ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.