آمدم پیش دوچشمانت بمیرم نیستی

آمدم پیشِ دوچشمانت بمیرم نیستی
ازشفاے بوسه‌ات‌ حاجت ‌بگیرم نیستی
میروم شاید ڪه بعد از مُردنم‌ یادم ‌ڪنی
بی‌توحڪمِ ‌مرگِ خودرا‌ میپذیرم ‌نیستی
غرقِ رویاهاۍشیرینِ تو خسرو میشوم
مثلِ فرهادی‌سحرگاهان فقیرم‌ نیستی
نیستی‌طوفان ‌به پاڪردے به دریاے دلم
بادبان‌بشڪسته‌درطوفان ‌اسیرم‌ نیستی
سینـه از تیـرِ نگاهت زخم دارد تـا ابد
تاقیامت‌عاشقِ ‌این زخم و تیرم ‌نیستی
در تنـورِ غصه مے سوزم میانِ شعله ها
زیـرِ سنگِ آسیـابِ غـم خمیرم نیستی
منتظر چشمانِ بیخوابم ‌به راه‌ قاصدی
مثلِ من مشتاقِ یک نامه برایم نیستی
دیدگاه ها (۷۹)

کنار پنجره خورشید را کم آوردمچه شاعرانه هوا را به ماتم آوردم...

یک تکه از نگاه ِ تو جا مانده در دلمحسی هم از دو چشم ِ حیا ما...

سین اول ساقی چشمش که مستم کرد ورفتعاشق فارغ ز هرچه بود و هست...

روزی شوم نقاش عشق! پروانه گی را می کشمبر هر دلی یک عشق پاک !...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط