عاشقی جرم قشنگیست گرفتارم کرد
عاشقی جرم قشنگیست گرفتارم کرد
خواب بودم که شبی عشق تو بیدارم کرد
آمدم گریه کنم تا تو نگاهم بکنی
چون ستاره به تماشای شب تارم کرد
آمدی خواب مرا از چه پریشان کردی
گفتی عاشق شده ام عشق تو بیمارم کرد
آمدی خانه ی ویرانه گلستان کردی
بوسه ای از لب تو شهره ی بازارم کرد
آمدی دل ببری؛ یا بخری؛ فهمیدم
وقت خواب آمدی و عطر تو شکارم کرد
خنده های نمکینت تو چه دانی که چه کرد
خشک بودم چو کویر لطف تو گلزارم کرد
تا تو را دیدم و دل را به تو دادم آنشب
مست بودم که به شب مهر تو دلدارم کرد
چشممان خورد بهم پلک چو رقصید آنجا
نگه مست تو در دست صبا یارم کرد
ای که دیوانه ی چشمم شده ای دردل شب
زخم بر دل زدی و عشق تو چون تارم کرد
چشم بیمار مرا دیدی و بیمار شدی
عشقت آنشب دل بیمار پرستارم کرد
چشم بادام و زبان شکرت مستم کرد
دل دیوانه در این میکده خمارم کرد
غزلی بودم و من شاعر شهر دلت
عسل کندوی عشق تو چه پر بارم کرد.
خواب بودم که شبی عشق تو بیدارم کرد
آمدم گریه کنم تا تو نگاهم بکنی
چون ستاره به تماشای شب تارم کرد
آمدی خواب مرا از چه پریشان کردی
گفتی عاشق شده ام عشق تو بیمارم کرد
آمدی خانه ی ویرانه گلستان کردی
بوسه ای از لب تو شهره ی بازارم کرد
آمدی دل ببری؛ یا بخری؛ فهمیدم
وقت خواب آمدی و عطر تو شکارم کرد
خنده های نمکینت تو چه دانی که چه کرد
خشک بودم چو کویر لطف تو گلزارم کرد
تا تو را دیدم و دل را به تو دادم آنشب
مست بودم که به شب مهر تو دلدارم کرد
چشممان خورد بهم پلک چو رقصید آنجا
نگه مست تو در دست صبا یارم کرد
ای که دیوانه ی چشمم شده ای دردل شب
زخم بر دل زدی و عشق تو چون تارم کرد
چشم بیمار مرا دیدی و بیمار شدی
عشقت آنشب دل بیمار پرستارم کرد
چشم بادام و زبان شکرت مستم کرد
دل دیوانه در این میکده خمارم کرد
غزلی بودم و من شاعر شهر دلت
عسل کندوی عشق تو چه پر بارم کرد.
۷.۱k
۲۰ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.