پیر میشوم وقتی میگویم پدر و جوابی نمیشنوم

پیر میشوم وقتی میگویم "پدر" و جوابی نمیشنوم

این روزها پیرم پیر و خسته

چون بیشتراز هرروزی صدایت کردم و تو سکوت کردی

نه میتوانم نفس بکشم نه میتوانم راه بروم نه میتوانم دستانم را حتی تکان دهم

بی جان بی هوش بی روح مثل تکه ای پوست و گوشت و استخوان بی جان گوشه اتاق افتاده ام

این روزها هرکس مرا میبیند از چشمان غمگینم میگوید

توهم چشمان دخترکت را میبینی؟

میبینی که چقدر سرد و بی روح است

روح یخ زده اش را میبینی که نمیتواند به هیچکس اعتماد کند حتی....

خیلی خسته ام پدرم

تشنه ی حرف زدنم یک عالمه حرف تلنبار شده در دلم 

اما نمیخواهم آنها را به کسی جز تو بگویم

دلم لک زده برای کنار تو نشستن و با تو چای خوردن و با تو حرف زدن

وای اگر بودی.............

راستی پدرم تو چرا نیستی؟!چرا حتی در خوابهایم نیستی

من و تو اینقد غریبه شدیم که به خواب دورتر ها میروی اما به خواب من نه...
دیدگاه ها (۷)

در روز پدر باید پسرش رو به خاک بسپارهداد از غم مهرداد

دختر که باشی میشی عزیز دردونه پدر ...وقتی بغلشی یه دنیا ناز ...

ای داد که خیلی سخته

Inja tahe khateوقتی مال ِ یه دنیای دیگه باشی تو اتاق خوابت ه...

#چند_پارتی #مینسونگ به سمت آسانسور رفتن و واردش شدنچند نفر ه...

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط