صبح وقتی دوست جانم زنگ زد گفت سوگند ناهار نرو خونه بیا من
صبح وقتی دوست جانم زنگ زد گفت سوگند ناهار نرو خونه بیا من غذا میپزم ذوق مرگ شدم.
حالا قیافه من بعد دیدن غذا
ヽ(`⌒´)ノ
بس که تنبل تشریف دارن دوستان بنده. یه ذره بخودم نرفتن
.بیرونم نکنه صلوات
برم تا این چارتا کتلتشم نخورده. ( ̄. ̄)
حالا قیافه من بعد دیدن غذا
ヽ(`⌒´)ノ
بس که تنبل تشریف دارن دوستان بنده. یه ذره بخودم نرفتن
.بیرونم نکنه صلوات
برم تا این چارتا کتلتشم نخورده. ( ̄. ̄)
- ۷۴۸
- ۱۷ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط