و این روزها

و این روزها
عقربه ها می ایستند به تماشای تو
تا یکبار هم که شده تو را ببینند،
بعد بمیرند ..
این روزها خورشید
یادش میرود بیاید، بتابد
می ایستد تو را ببیند
ماه
میترسد دیگر دیده نشود
میبینی؟
عالمی را بهم ریخته ای
و رفته ای ..
دیدگاه ها (۷)

فقط معلوم نیس با شرکا برمیگردن یا تنها،$_______$دلمان بسی تن...

صبح وقتی دوست جانم زنگ زد گفت سوگند ناهار نرو خونه بیا من غذ...

گشته‌ام خانه به خانه همه‌ی دنیا راعشق این یاغی خوش‌ناممگر کی...

دل مشغولی منو غزلی ..:-Dهنو تو حال و هوای عید و ماهی و حاجی ...

بعد از تو یعنی بیداری به انضمام خواب هایی که داشتم تو را در...

صحنه,پارت یازدهم

🍁تنها چیزی که برایمان مانده ، خاطراتِ خوبی ست که با تداعیِ ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط