-برو از روی میز تحریر دیوان حضرت حافظ رو بیار نفسی تازه ک
-برو از روی میز تحریر دیوان حضرت حافظ رو بیار نفسی تازه کنیم
کنار میز میرسم هیجان زده و تقریبا مثل یه دختر بچه ی چند ساله جیغ میزنم
اخ جوووووون جیلاس
صدای غش غش خندیدنت رو میشنوم وپشت بندش میگی -دختر جان اون آلبالوئه نه گیلاس
بشقاب رو برمیدارم و مست محبت تو میشم که چجوری میتونی انقد خوب باشی و ب این فکر میکنم حتما خیلی زحمت کشیدی واسه پیداکردنش
اخه هنوز اولِ بهاره و خیلی مونده تا تابستون و خشمزه جاتش
همینطوری که تو فکرم از در اتاق میام بیرون و باصدای تو به خودم میام
-پس کو حافظ!؟؟؟؟؟
دستی ب پیشونیم میزنم، آخ کوتاهی میگم و برمیگردم توی اتاق
حافظ رو برمیدارم و میام میشینم کنارت
و توی سکوت شروع میکنم به خوردن
موقع خوردن تک تکشون ذوق دارم
متوجه نگاه خیرت میشم
یهو میگم تموممممم شد
پس تو چی
بلند میخندی و میگی: اینا همش مالِ تو بود.
من چاییشو میخورم و ب لیوان روی میز اشاره میکنی
وجدان دردم کمی اروم میشه
نگاهمو پر از قدردانی میکنم و میدوزم بهت
و میگم مرسی بابت گیلاسا
و تو دوباره میخندی و میگی:
من چند بار به شما توضیح بدم فرق گیلاس و البالو رو!؟
اینبار منم که یه لبخند ب پهنای صورت تحویلت میدم و تو باز میکنی دیوان رو به نیت هردومون تفعل میزنی...حالا که فکر میکنم یام میاد بچه تر که بودم همیشه فرق گیلاس و آلبالو رو از روی طعمشون میفهمیدم تا اینکه اولین بار باهم از دست فروش بازار تجریش آلبالو خریدیم
با این که از بچگی آلبالو رو بخاطر ترش بودنش دوست نداشتم
اما اون روز اصلا متوجه طعمش نشدم
از اون روز واسه من دیگه گیلاس و آلبالو فرقی نداره ٫مثلا٫
و تو هر دفعه توضیح میدی که گیلاس چه شکلیه و چه طعمیه و با آلبالو فرق داره و....
بگذریم ...
راستی گیلاس کدوم بود!؟؟؟
کنار میز میرسم هیجان زده و تقریبا مثل یه دختر بچه ی چند ساله جیغ میزنم
اخ جوووووون جیلاس
صدای غش غش خندیدنت رو میشنوم وپشت بندش میگی -دختر جان اون آلبالوئه نه گیلاس
بشقاب رو برمیدارم و مست محبت تو میشم که چجوری میتونی انقد خوب باشی و ب این فکر میکنم حتما خیلی زحمت کشیدی واسه پیداکردنش
اخه هنوز اولِ بهاره و خیلی مونده تا تابستون و خشمزه جاتش
همینطوری که تو فکرم از در اتاق میام بیرون و باصدای تو به خودم میام
-پس کو حافظ!؟؟؟؟؟
دستی ب پیشونیم میزنم، آخ کوتاهی میگم و برمیگردم توی اتاق
حافظ رو برمیدارم و میام میشینم کنارت
و توی سکوت شروع میکنم به خوردن
موقع خوردن تک تکشون ذوق دارم
متوجه نگاه خیرت میشم
یهو میگم تموممممم شد
پس تو چی
بلند میخندی و میگی: اینا همش مالِ تو بود.
من چاییشو میخورم و ب لیوان روی میز اشاره میکنی
وجدان دردم کمی اروم میشه
نگاهمو پر از قدردانی میکنم و میدوزم بهت
و میگم مرسی بابت گیلاسا
و تو دوباره میخندی و میگی:
من چند بار به شما توضیح بدم فرق گیلاس و البالو رو!؟
اینبار منم که یه لبخند ب پهنای صورت تحویلت میدم و تو باز میکنی دیوان رو به نیت هردومون تفعل میزنی...حالا که فکر میکنم یام میاد بچه تر که بودم همیشه فرق گیلاس و آلبالو رو از روی طعمشون میفهمیدم تا اینکه اولین بار باهم از دست فروش بازار تجریش آلبالو خریدیم
با این که از بچگی آلبالو رو بخاطر ترش بودنش دوست نداشتم
اما اون روز اصلا متوجه طعمش نشدم
از اون روز واسه من دیگه گیلاس و آلبالو فرقی نداره ٫مثلا٫
و تو هر دفعه توضیح میدی که گیلاس چه شکلیه و چه طعمیه و با آلبالو فرق داره و....
بگذریم ...
راستی گیلاس کدوم بود!؟؟؟
۵.۰k
۱۶ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.