باید که تو باشی و تو باشی و تو باشی

باید که تو باشی و تو باشی و تو باشی
تا در دل تاریک شبم نور بپاشی

باید که تو باشی و بمانی به کنارم
چشمان تو مانند گل و ترمه و کاشی

باید که تو باشی که من آرام بگیرم
اینجا چه غریبم تو اگر یار نباشی

باید که تو باشی و تمام غزلم را
تا قاب بگیری بگذاری لب کاشی

باید که تو ابر باشی و باری به سر من
من باشم و یک مرد غریب و دل ناشی

باید که تو باشی تو ای عشق همیشه
در خانه ی تنگ دل من بلکه تو جا شی

تا مرغ دلم بر لب بام تو نشیند
باید که تو باشی و تو باشی و تو باشی
دیدگاه ها (۲)

دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانیلعنت به من و زندگی و عشق و جوان...

هرکسی حال مرا پرسید گفتم عالی اماشک ها پنهان شده در خنده ی پ...

گاهـــــی قشنگ است احمــــق باشـــی !روی کاغذ مینــویـســمد...

برایش شعر خواندم اشک هایش را درآوردمپس از یک عمر خاموشی صدای...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط