دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی

دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی

تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی

باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی

در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی

آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟

دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
دیدگاه ها (۲)

هرکسی حال مرا پرسید گفتم عالی اماشک ها پنهان شده در خنده ی پ...

گیرم فرامـوشت کنم ، در گیر و دار روزهااما چه با قلبم کنم ؟ ب...

باید که تو باشی و تو باشی و تو باشیتا در دل تاریک شبم نور بپ...

گاهـــــی قشنگ است احمــــق باشـــی !روی کاغذ مینــویـســمد...

دختر سایهPart=16منو یاد چیز های خوبی نمی نداخت ولی بغلم کرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط