همیشه برام سوال بود چرا بعضی از انسان ها همه چیز را رها م
همیشه برام سوال بود چرا بعضی از انسان ها همه چیز را رها میکنند و میروند ، مگر از چه خسته بودند ؟ دلتنگ نمیشدند ؟ نمی ترسیدند از تنهایی ؟ نمی ترسیدند که اگر بروند دیگه همه چیز خراب میشود و راه برگشتی وجود نخواهد داشت ؟ و ...
هزاران سوال دیگر
واقعا ترسناک است :) اما شاید چون انجامش ندادهام اینگونه فکر میکنم
کاش میتوانستم همانند آنان باشم :)
بروم
نه به فکر خانواده ، نه به فکر پل های پشت سر
نه به فکر زندگی اکنون ، نه به فکر ترس از جای نامعلوم
کاش میشد بروم
از این کشور از این شهر از این محل
دور از این دوستان از آشنایان از خانواده
اما
نمیتوانم ، آری ترس هست ، ترس از پاسخ و تفکر دربارهی همهی آن سوالات
اما ناتوانم :)
بیشتر از ناتوانایست که اینجا ایستادهام و با جانی پر از درد و حسرت منتظرم
به امید روز های آزادیام
روز های سر بلندی و توانایی ام
روز های بی حسرت
هزاران سوال دیگر
واقعا ترسناک است :) اما شاید چون انجامش ندادهام اینگونه فکر میکنم
کاش میتوانستم همانند آنان باشم :)
بروم
نه به فکر خانواده ، نه به فکر پل های پشت سر
نه به فکر زندگی اکنون ، نه به فکر ترس از جای نامعلوم
کاش میشد بروم
از این کشور از این شهر از این محل
دور از این دوستان از آشنایان از خانواده
اما
نمیتوانم ، آری ترس هست ، ترس از پاسخ و تفکر دربارهی همهی آن سوالات
اما ناتوانم :)
بیشتر از ناتوانایست که اینجا ایستادهام و با جانی پر از درد و حسرت منتظرم
به امید روز های آزادیام
روز های سر بلندی و توانایی ام
روز های بی حسرت
- ۱.۵k
- ۲۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط