وقتی برای اولین بار بدون چتری و آرایش مجبوری بیای جلوشون
وقتی برای اولین بار بدون چتری و آرایش مجبوری بیای جلوشون موهاتم که تا پایین گودی کمرته باز گذاشتی(عضو هشتم)
"درخواستی"
*هیونگ لاین*
نامجون: برای برداشتن ِکتابی که توی اتاقت جا گذاشته بود اومده بود و بعد از چند تا تقه در زدن وارد اتاق شد: عاااا ا.ت شی؟ کتابو کجا گذاش___
به چهرت خیره شد که موهایی که دور صورتت ریخته بود رو کنار زدی
کتاب رو برداشتی و به سمتش بردی
نگاه خیرهش به چهره بدونِ میکاپت قفل شده بود
بعد از گرفتن کتاب زمزمه کرد: فکر نمیکردم همه جوره زیبا باشی!!
جین: نمیدونستی جین توی اشپز خونهس پس وارد آشپز خونه شدی
چتری هات رو به خاطر پاک کردن میکاپت بالا زده بودی و با دوتا گیره سبز پایین اومده بودی
در یخچال رو باز کردی و آبمیوه مورد علاقهت رو برداشتی
همونطور که نایلون نِی رو باز میکردی صدای جین رو از پشت سرت شنیدی که همزمان باهاش انگشتاش بین موهات پیج خورد: نگفته بودی انقد موهات قشنگن:))
یونگی: ازت قول گرفته بود که براش گیتار بزنی
ساعت ۱۱:۲۳ شب وارد اتاقت شد و اول از همه گیتارش رو آورد داخل اتاق
وارد اتاق شد و با چهرهت که کلی کِرِم روی صورتته مواجه شد
«هِییین!!» ریزی کشید و دستش رو روی قلبش گذاشت: ترسوندیم بچه!
به ترسیدنش خندیدی و کِرِم روی صورتت رو محو کردی
روی تخت نشستی و دستت رو به سمت جلو دراز کردی: گیتار رو بده
با سرعت همراهِ گیتار به سمتت اومد و بعد از اینکه گیتار رو روی دستت گذاشت نشست
بدون اتلاف وقت شروع به نواختن گیتار کردی
نُت ها رو با ظرافت مینواختی که باعث هیجان یونگی میشد
بعد از دقایقی به چهره بدون آرایشت خیره شد
حواسش به چهرهت پرت شد طوری که دیگه صدای گیتار رو نمیشنید!
دستش رو سمت صورتت آورد و گونهت رو نوازش کرد: تو زیادی قشنگی! دقیقا مثل ظریفیِ این نُت ها!
هوسوک: میکاپت رو پاک کرده بودی و میخواستی استراحت کنی
صدای هوسوک از طبقه پایین شنیده شد: ا.تتتتتت بیا پایییینن کارتون گذاشتمممم
با شنیدن صداش هیجان گرفتی و به طبقه پایین رفتی
کنار هوسوک روی کاناپه نشستی و سرت رو روی کاناپه تکیه دادی: پخش کن!
کارتون شروع به پخش شدن کرد و سر هوسوک روی پاهات قرار گرفت
به جای اینکه به کارتون دقت کنه به تو دقت میکرد: عااییششش تو زیادی قشنگی:))!
"درخواستی"
*هیونگ لاین*
نامجون: برای برداشتن ِکتابی که توی اتاقت جا گذاشته بود اومده بود و بعد از چند تا تقه در زدن وارد اتاق شد: عاااا ا.ت شی؟ کتابو کجا گذاش___
به چهرت خیره شد که موهایی که دور صورتت ریخته بود رو کنار زدی
کتاب رو برداشتی و به سمتش بردی
نگاه خیرهش به چهره بدونِ میکاپت قفل شده بود
بعد از گرفتن کتاب زمزمه کرد: فکر نمیکردم همه جوره زیبا باشی!!
جین: نمیدونستی جین توی اشپز خونهس پس وارد آشپز خونه شدی
چتری هات رو به خاطر پاک کردن میکاپت بالا زده بودی و با دوتا گیره سبز پایین اومده بودی
در یخچال رو باز کردی و آبمیوه مورد علاقهت رو برداشتی
همونطور که نایلون نِی رو باز میکردی صدای جین رو از پشت سرت شنیدی که همزمان باهاش انگشتاش بین موهات پیج خورد: نگفته بودی انقد موهات قشنگن:))
یونگی: ازت قول گرفته بود که براش گیتار بزنی
ساعت ۱۱:۲۳ شب وارد اتاقت شد و اول از همه گیتارش رو آورد داخل اتاق
وارد اتاق شد و با چهرهت که کلی کِرِم روی صورتته مواجه شد
«هِییین!!» ریزی کشید و دستش رو روی قلبش گذاشت: ترسوندیم بچه!
به ترسیدنش خندیدی و کِرِم روی صورتت رو محو کردی
روی تخت نشستی و دستت رو به سمت جلو دراز کردی: گیتار رو بده
با سرعت همراهِ گیتار به سمتت اومد و بعد از اینکه گیتار رو روی دستت گذاشت نشست
بدون اتلاف وقت شروع به نواختن گیتار کردی
نُت ها رو با ظرافت مینواختی که باعث هیجان یونگی میشد
بعد از دقایقی به چهره بدون آرایشت خیره شد
حواسش به چهرهت پرت شد طوری که دیگه صدای گیتار رو نمیشنید!
دستش رو سمت صورتت آورد و گونهت رو نوازش کرد: تو زیادی قشنگی! دقیقا مثل ظریفیِ این نُت ها!
هوسوک: میکاپت رو پاک کرده بودی و میخواستی استراحت کنی
صدای هوسوک از طبقه پایین شنیده شد: ا.تتتتتت بیا پایییینن کارتون گذاشتمممم
با شنیدن صداش هیجان گرفتی و به طبقه پایین رفتی
کنار هوسوک روی کاناپه نشستی و سرت رو روی کاناپه تکیه دادی: پخش کن!
کارتون شروع به پخش شدن کرد و سر هوسوک روی پاهات قرار گرفت
به جای اینکه به کارتون دقت کنه به تو دقت میکرد: عااییششش تو زیادی قشنگی:))!
۳۵.۱k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.