"12" به درخاستتون دوباره نوشتمش چون اینارو تو نوت گوشی می
"12" به درخاستتون دوباره نوشتمش چون اینارو تو نوت گوشی مینویسم و پست ک گذاشتم پاک میکنم. اونی ک گزارش داده واقن برام سواله ک چرا. درس یادم نی چیارو دیشب نوشته بودم.
نمکدون دیگه مث قبل نبود. بازم صندلیشو میاورد کنارم، بازم جزوه هامو میبرد، بازم با دیدنم میخ میشد، اما ن مث قبل...کمرنگ تر...
وقتی اون کمرنگ شد دوستش ک همکلاسم بود جسور شد. اذیت میکرد مزه میپروند، از نگاهش چندشم میشد، هیز بود. اما هیچوقت نگاهای نمکدون بوی هیزی نمیداد.
یبار اس داد ک بیا بریم بحرفیم. نمیدونم چرا فورواردش واس نمکدون.
فرداش پسره کلن درس شد. دقیق نمیدونم چی شد، اما انگار بهش گفته بوده من از اول میخاستمش اما تو رفتی جلو، حالا ک پست زد توام کنار کشیدی خاستم من پیشنهاد بدم.
ازینکه بخاطرم دعوا کرده بودن قند تو دلم آب میشد. نمیدونم چم بود. نمیدونم چرا دنبال توجهش بودم. همه ی کارایی رو میکردم ک دوس نداشت.
مانتوهام تنگتر، آرایشم غلیظتر،خنده هام بلندتر، تو راهرو وایسادنام بیشتر. پسرای رشته های دیگم مدام میومدن کلاسمون ب بهونه های مختلف. نه ک دلشونو برده بودم، ن ک عاشقم شده بودم، فقط انگار حس میکردن دم دستیم، با جلف بازیام ارزش خودمو آورده بودم پایین. اما خب مزه میداد، چون نمکدون حرص میخورد، چش غره میرف ک بیا کلاس، نخند،موهاتو کن تو، این چ مانتوییه...
بهش عادت کرده بودم...ب بودناش...وابستش شده بودم...
@miss-zelzele @parna82 @.yasnaa.
ادامه دارد...
#عاشقانه_های_مژگان
نمکدون دیگه مث قبل نبود. بازم صندلیشو میاورد کنارم، بازم جزوه هامو میبرد، بازم با دیدنم میخ میشد، اما ن مث قبل...کمرنگ تر...
وقتی اون کمرنگ شد دوستش ک همکلاسم بود جسور شد. اذیت میکرد مزه میپروند، از نگاهش چندشم میشد، هیز بود. اما هیچوقت نگاهای نمکدون بوی هیزی نمیداد.
یبار اس داد ک بیا بریم بحرفیم. نمیدونم چرا فورواردش واس نمکدون.
فرداش پسره کلن درس شد. دقیق نمیدونم چی شد، اما انگار بهش گفته بوده من از اول میخاستمش اما تو رفتی جلو، حالا ک پست زد توام کنار کشیدی خاستم من پیشنهاد بدم.
ازینکه بخاطرم دعوا کرده بودن قند تو دلم آب میشد. نمیدونم چم بود. نمیدونم چرا دنبال توجهش بودم. همه ی کارایی رو میکردم ک دوس نداشت.
مانتوهام تنگتر، آرایشم غلیظتر،خنده هام بلندتر، تو راهرو وایسادنام بیشتر. پسرای رشته های دیگم مدام میومدن کلاسمون ب بهونه های مختلف. نه ک دلشونو برده بودم، ن ک عاشقم شده بودم، فقط انگار حس میکردن دم دستیم، با جلف بازیام ارزش خودمو آورده بودم پایین. اما خب مزه میداد، چون نمکدون حرص میخورد، چش غره میرف ک بیا کلاس، نخند،موهاتو کن تو، این چ مانتوییه...
بهش عادت کرده بودم...ب بودناش...وابستش شده بودم...
@miss-zelzele @parna82 @.yasnaa.
ادامه دارد...
#عاشقانه_های_مژگان
۱۰.۷k
۲۹ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.