ز من جدا شده یی همچو بوی گل از گل

ز من جدا شده یی همچو بوی گل از گل
منی که داده ام از دست، اختیار ترا

شدی شراب و شدم مست بوسهٔ تو شبی
کنون چه چاره کنم محنت خمار ترا؟


"سیمین_بهبهانی" #طبیعت
دیدگاه ها (۲)

شام هجران مرا صبح نمایان آمدمحنت آخر شد و اندوه به پایان آمد...

گر یار غنا دهد غنا دوست تر استور فقر دهد فقر مرا دوست تر است...

مثل بارانِ بهاریکه نمی‌گوید کِیبی‌خبر در بزن وسرزده از راه ب...

دِل از من برد و روی از من نهان کرد،خدا را با که این بازی توا...

همه با یار خوش و من به غم یار خوشمسخت کاری است ولی من به همی...

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی🌸و آن شه بی‌نشانه را جلوه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط