شام هجران مرا صبح نمایان آمد

شام هجران مرا صبح نمایان آمد
محنت آخر شد و اندوه به پایان آمد

نفس باد صبا باز مسیحائی کرد
مگر از زلف خم در خم جانان آمد


"شاطر_عباس_صبوحی" #طبیعت
دیدگاه ها (۲)

گر یار غنا دهد غنا دوست تر استور فقر دهد فقر مرا دوست تر است...

دارم بتی به چهرهٔ صد ماه و آفتابنازکتر از گل تر و خوشبوتر از...

ز من جدا شده یی همچو بوی گل از گلمنی که داده ام از دست، اختی...

مثل بارانِ بهاریکه نمی‌گوید کِیبی‌خبر در بزن وسرزده از راه ب...

p22شب شده بود. ساحل خلوتِ خلوت. آتیش جلوشون جرقه‌جرقه می‌کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط