آرزو مختاریان
آرزو مختاریان
خانم "آرزو مختاریان"، شاعر، مترجم، نویسنده و پژوهشگر ادبیات و فرهنگ عامه معاصر ایرانی، زادهی سال ۱۳۵۶ خورشیدی، در اصفهان است.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ کتابشناسی:
- سو نداری ای چشم سیاه
- کج نشستهای
- هزار سال دعای خیر / مجموعه داستان یی یون لی
- روز میافتد زیر سرو
- مانه و ابژه نقاشی / میشل فوکو
- سامسای عاشق / هاروکی موراکامی
- گاو بازی / رادی دویل
و...
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
چشمهای در مه
زیر چراغی روشن و خاموش
با شکوفههای گلرنگی به دیوارهای اتاق
و بونههای پُر از هنداونههای سرخ آبدار
به زمین
چشمها در چشمخانهها میگردند
گرد گردان
پردههای شفاف آویخته
چون لایههای پیاز
وقتی آب به چشم میآورند
مرغان آسمان
لابد خورشیدی نو دیدهاند
ما چشم گرداندهایم و ندیدهایم
جز بر خاکهای نرم میانتهی راه نرفتهایم
پس این پَر من است
بماند به یادگار
و این رنگینکمان دَمِ بلند زاغچهایست
روی چشمهای از مه
و این آتش من است
و این چراغ من است
از پنبههای نسوز
(۲)
هنوز در پرّ عقاب است
خاکستری نه
رگی نو
نوری افتاده بر آب.
باد خبر داشت
که سکان چرخاند.
چندان که نشنیدم صدای در بر لولا
و ندیدم قند به دهان برده باشد
برق زد و پیدا شد
رُخی
زیر ابر؛
صنوبری شکافتهی زنده.
هنوزش در آب است
برگهای نیلوفر.
(۳)
بر تاریکترین مژه
برفیست
فرشی
چکیده از قندیلهای بهاره
نه بلم پارو داشت
نه آبها روان بود
بر سرِ هر خاربن
ما نشسته بودیم
کتفها سوراخ
چشمها به راه
فلفلهای قرمزِ خشکیده
بر نخ
لکههای درشتِ چربیِ کاغذ
ریخته از دهانِ روز
بیرون
خانم "آرزو مختاریان"، شاعر، مترجم، نویسنده و پژوهشگر ادبیات و فرهنگ عامه معاصر ایرانی، زادهی سال ۱۳۵۶ خورشیدی، در اصفهان است.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ کتابشناسی:
- سو نداری ای چشم سیاه
- کج نشستهای
- هزار سال دعای خیر / مجموعه داستان یی یون لی
- روز میافتد زیر سرو
- مانه و ابژه نقاشی / میشل فوکو
- سامسای عاشق / هاروکی موراکامی
- گاو بازی / رادی دویل
و...
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
چشمهای در مه
زیر چراغی روشن و خاموش
با شکوفههای گلرنگی به دیوارهای اتاق
و بونههای پُر از هنداونههای سرخ آبدار
به زمین
چشمها در چشمخانهها میگردند
گرد گردان
پردههای شفاف آویخته
چون لایههای پیاز
وقتی آب به چشم میآورند
مرغان آسمان
لابد خورشیدی نو دیدهاند
ما چشم گرداندهایم و ندیدهایم
جز بر خاکهای نرم میانتهی راه نرفتهایم
پس این پَر من است
بماند به یادگار
و این رنگینکمان دَمِ بلند زاغچهایست
روی چشمهای از مه
و این آتش من است
و این چراغ من است
از پنبههای نسوز
(۲)
هنوز در پرّ عقاب است
خاکستری نه
رگی نو
نوری افتاده بر آب.
باد خبر داشت
که سکان چرخاند.
چندان که نشنیدم صدای در بر لولا
و ندیدم قند به دهان برده باشد
برق زد و پیدا شد
رُخی
زیر ابر؛
صنوبری شکافتهی زنده.
هنوزش در آب است
برگهای نیلوفر.
(۳)
بر تاریکترین مژه
برفیست
فرشی
چکیده از قندیلهای بهاره
نه بلم پارو داشت
نه آبها روان بود
بر سرِ هر خاربن
ما نشسته بودیم
کتفها سوراخ
چشمها به راه
فلفلهای قرمزِ خشکیده
بر نخ
لکههای درشتِ چربیِ کاغذ
ریخته از دهانِ روز
بیرون
- ۳۱۰
- ۱۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط