اصلا به اینجای اسفند که میرسد

اصلا به اینجای اسفند که می‌رسد،
باید بزنی سر شانه خودت،
که این همه فکر و خیال و
دوندگی را رها کن!
بیا برویم نفس بکشیم؛
بوی بهار می‌آید.

هرچند که هیچ کس هم نمی‌داند
به این روزها که می‌رسیم،
چرا کارها بیشتر می‌شود
و استرس سرازیر.
ولی باید بزنی سر شانه خودت،
که هرسال که حرص خوردی چه شد و کجای دنیا را گرفتی.
بیا برویم کمی نفس بکشیم!
می‌دانی!
اصلا همه مزه بهار
به روزهای قبل از آمدنش است.
به بویش،
به آفتابش که هنوز رمق ندارد.
خودش لطفی دارد و انتظار آمدنش لطفی دیگر.
آخ آخ که چقدر می‌شود از بهار نوشت..

این شنبه که بگذرد،
می‌زنم سر شانه‌ات و می‌گویم:
همه چیز را کنار بگذار؛
بیا برویم کمی نفس بکشیم؛

بوی بهار می‌آید...
#اسفند
دیدگاه ها (۱)

اسفند که می آید...در جیب هایش...بوی بهار هست...وکمی غم...از...

اسفندِ عزیز تو همانی که هر "زمان" هستی مرهم دردهایی..تو ...

وقتی کیک رو میارن که شمع ها رو فوت کنی اما کیک شمع نداشته با...

وقتی به زور از زیر پتو میارنت بیرون که سر میز بشینی و عکس بگ...

صحنه,پارت یازدهم

Dark Blood p۸

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط