عشق سادیسمی
☆عشق سادیسمی☆
پارت: ۱
امروز هم بعد اینکه مستیم پرید و از خواب بیدار شدم اتاقمو دیدم که مثل همیشه پر از شیشه های شکسته ای که مال وسایلم بود که
به خاطر سادیسمم شکسته بودم رو دیدم هرشب حصرت اینو میخورم که چرا اونشب کتکش زدم
من یه احمق کاملم که عشقمو از خودم روندم رفتم از توی ایینه به خودم نگاهی انداختم سر و وعضم با پنج ماه پیش
خیلی فرق میکرد دیگه اون جونگکوک که یه زمانی جونشو قلبشو روحشو همه تنشو برای عشقش میداد
دیگه وجود نداره من الان تنها چیزی که میخوام فقط برگشتن پیش عشقمه چگه الان پیشم بود زندگیم مثل همیشه بود
ولی ازم جدا شد و توی بدترین روز زندگیم بهم پیشنهاد کات کردن رو داد از اون روز به بعد هر شب مست میکردم
خودمو میزدم شیشه های توی خونمو میشکستم حتی چند بار همسایه ها از شنیدن شکستن شیشه اومدن دم در خونم
ولی به خاطر صورتم که کامل زخمی شده بود میترسیدن و فرار میکردن اینقدری افسرده شده بودم که
دلم میخواست بمیرم ولی که چی بمیرمم به عشقم نمیرسم زنده بمونمم بازم نمیرسم
هیچ کاری نمیتونم بکنم فقط خستم از همه چی خستم از خودم از همه حتی خانوادمم ترکم کردن
ادامه دارد...
پارت: ۱
امروز هم بعد اینکه مستیم پرید و از خواب بیدار شدم اتاقمو دیدم که مثل همیشه پر از شیشه های شکسته ای که مال وسایلم بود که
به خاطر سادیسمم شکسته بودم رو دیدم هرشب حصرت اینو میخورم که چرا اونشب کتکش زدم
من یه احمق کاملم که عشقمو از خودم روندم رفتم از توی ایینه به خودم نگاهی انداختم سر و وعضم با پنج ماه پیش
خیلی فرق میکرد دیگه اون جونگکوک که یه زمانی جونشو قلبشو روحشو همه تنشو برای عشقش میداد
دیگه وجود نداره من الان تنها چیزی که میخوام فقط برگشتن پیش عشقمه چگه الان پیشم بود زندگیم مثل همیشه بود
ولی ازم جدا شد و توی بدترین روز زندگیم بهم پیشنهاد کات کردن رو داد از اون روز به بعد هر شب مست میکردم
خودمو میزدم شیشه های توی خونمو میشکستم حتی چند بار همسایه ها از شنیدن شکستن شیشه اومدن دم در خونم
ولی به خاطر صورتم که کامل زخمی شده بود میترسیدن و فرار میکردن اینقدری افسرده شده بودم که
دلم میخواست بمیرم ولی که چی بمیرمم به عشقم نمیرسم زنده بمونمم بازم نمیرسم
هیچ کاری نمیتونم بکنم فقط خستم از همه چی خستم از خودم از همه حتی خانوادمم ترکم کردن
ادامه دارد...
- ۴.۷k
- ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط