جادوی عشق
☆جادوی عشق☆
پارت: ۳
من از خوشحالی چشمام برق میزد و بلاخره عاشق کسی شده بودم که فقط چند ساعته اون رو دیدم و اتفاقا همسر اینده ی من هست
وقتی روبرو ی هم وایسادیم بعد از چند جمله که پدر گفت با جمله شما را زن و شوهر اعلام میکنم همه دست زدن و کلمه های زنده باد پادشاه و ملکه رو به زبون اوردن
که دیدم پادشاه جونگکوک به نزدیک من میاد و توی یک سانتی متری صورتم قرار گرفت دستش رو به سمت صورتم برد
بوسه ی پر محبت و پر از عشقی رو شروع کرد و من هم توی این بوسه همراهیش میکردم وقتی ازم جدا شد لباش رو کنار گوشم برد
و گفت: ☆ایــــن جــــادوی عـــشــــقــــه☆
وهمین چند کلمه باعث شد که زندگی جدیدی رو با همسرم شروع کنم
پـــــــایـــــــانــــ♡
پارت: ۳
من از خوشحالی چشمام برق میزد و بلاخره عاشق کسی شده بودم که فقط چند ساعته اون رو دیدم و اتفاقا همسر اینده ی من هست
وقتی روبرو ی هم وایسادیم بعد از چند جمله که پدر گفت با جمله شما را زن و شوهر اعلام میکنم همه دست زدن و کلمه های زنده باد پادشاه و ملکه رو به زبون اوردن
که دیدم پادشاه جونگکوک به نزدیک من میاد و توی یک سانتی متری صورتم قرار گرفت دستش رو به سمت صورتم برد
بوسه ی پر محبت و پر از عشقی رو شروع کرد و من هم توی این بوسه همراهیش میکردم وقتی ازم جدا شد لباش رو کنار گوشم برد
و گفت: ☆ایــــن جــــادوی عـــشــــقــــه☆
وهمین چند کلمه باعث شد که زندگی جدیدی رو با همسرم شروع کنم
پـــــــایـــــــانــــ♡
- ۴.۰k
- ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط