دوست پسر روانی من

هیونجین:ات از اینکه به خودت گفتی هوانگ خیلی خوشم اومد ولی برای چی با اون تریونگه تیونگه چیه اسمشو نمیدونم صحبت کردی
ات:تهیونگ
هیونجین:همون حالا (حالت قهر)
ات:عشقم حالا ناراحت نشو دیگه من فقط تورو دوست دارم….صبر کن ببینم حسودیت شده مگه نه؟(با خنده)
هیونجین:ها…کی…من نه بابا(با لحن دستپاچه)
ات:اره اره تو که راست میگی
لینا:منم اینجاعم ها
ات:بیا بغلم بیبی
هیونجین:صبر کن ببینم الان چی گفتی بهش؟
لینا:همین که شنیدی
ات:بزن قدش….باهم دیگه زدن قدش

راوی:بیچاره بچم هیونجین.

بچها تهیونگ قرار نیسته نقش خوبی داشته باشه ببخشید

بچها باهم گفتن خندیدن و الان ساعت یک شبه هیونجین رفته و لینا هم کم کم داره میره.

لینا:خب عسلم کاری نداری؟
ات:نه فداتشم برو(عوققق)
لینا:خب من رفتم
لینا رفت ات درو بست ولی یهو زنگ در خورد ات فکر کرد لیناست برای همین درو باز کرد و گفت
ات:چیشده ک//صخل
تهیونگ:اهم اهم
ات:ای وای بدبخت شدم(توذهنش). ام سلام
تهیونگ:میتونم بیام تو؟
ات:بله بفرمایید(با لبخند)
دیدگاه ها (۱)

دوست پسر روانی من

بچها ببخشید نتونستم دو پارت دیگرو بزارم درس داشتم معذرت میخو...

خب خب پیجمو درست کردم خیلی خوشحالم برای همین امروز چهار پارت...

دوست پسر روانی من

پارت ۱۵تهیونگ سرش رو میبره توی گردن ات و میبینه ات داره گریه...

پارت ۴۳ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط