پارتهفتم
#پارت_هفتم
لیلا-ادامه دعوا برا بعد
الهه-چه فرقی به حال تو میکنه تو همون بچسب به سروش جانت کار بقیه نداشته باش
لیلا-ایششششش توام
-خانوما الان بحثتون چیه
الهه-اینه که بلندشن برن تو اتاق هر کاری میخوان بکنن ای بابا چسبیدن بهم حال منم بد کردین اااااااا
مهشید-والا بخدا بلند شین بلند شین برین
بعد از رفتنشون هیچ کار خاصی نبود که انجام بدیم کلا همه لال مونی گرفته بودیم
الهه-اه چیه مثه این کر و لال ها در و دیوار رو نگاه میکنیم ایش
مهشید-خب چیکار کنیم
الهه-مگه مهمونی امشب نیست
مهشید-خب اره
الهه-گفته باشما من با این دوتا خر عاشق نمیام
مهشید-وا پس با کی میخوای بری
الهه-با تو
مهشید که یه دفعه هول شد ولی زود خودشو جمع و جور کرد گفت-نه با من نه من کلی کار دارم
الهه-اه اخه چرا😣😣😣
-خب با من بیا
الهه-با تو اومممممم نمیدونم
-هر جور خودت میدونی مهشید کار داره نمی تونه با سروش و لیلا هم که نمیری میمونه فقط من
الهه-باشه حالا شجره نامه توضیح نده با تو میام
-به جای تشکرته
الهه-اوهوم
-خیلی خیلی پروعی
الهه-ااااا خوب شد گفتی نمی دونستم
-واقعا که
الهه-باشه بابا حالا مثه پسربچه ها قهر نکن
-قهر نکردم که
*مهشید*
اوف خدا رو شکر نزدیک بود لو برماااااا زنگ آرمان زدم
-چیشد چیکار کردی
آرمان-نگران نباش ده بار زنگ زدیااااااا چیزی نمیشه
-همین نگران نباش تو بیشتر بهم استرس میده
و قطع کردم وایییی اگه نمیشد بدبخت میشدم عجب غلطی کردماااااا رسیدم و از ماشین پیاده شدم اما نمیدونم حس میکردم نمیتونم این کارم برا یه حرف خیلی زیاد نبود
اه نه اون با حرفش...
رفتم داخل خب خوب بود فقط چند تا عکس میخواستم و اگه به سروش قضیه رو نگه که عالی میشه اما نه همچین چیزی رو نمیگه
ساعتا گذاشته بود مست بود اما نه اونقدری که نفهمه چیکار میکنه با پای خودش رفت تو اتاق هه
همون لحظه هم پسره عکسای خیلی ناجوری تو جهت های مختلف میگرفت وای که اگه سروش اینا رو ببینه سکته نکنه خیلیه
بعد از اتمام کار رفتم رو ازشون خواستم جوری وانمود کنن که موقعی که میخواسته بالا بیاره دیدنش و...
صبح روز بعدش عکسا رو برام فرستادن واییی من خودم عکسا رو میبینم خجالت میکشم اصلا چه کاری بود باید فتوشاپ میکردم اما نه لیلا مطمئنن برای ثابت کردن حرفش عکس رو میبره پیش یکی تا بفهمه اما لیلا خانوممممم اینا واقعی
*لیلا*
اخخخخخ چقدر سرم درد میکنه
سروش-دیشب زیاده روی کردیا
درحالی که فنجون قهوه رو ازش میگرفتم گفتم-اره میدونم اما نمیدونم چرا این کار رو کردم
سروش-حالا مهم نیست اما اگه تکرار شه چیک چیک
و با دستش شکل سر بریدن رو نشون داد
داشتیم میخندیدم که خرمگس اومد
-اهههههه باز تو مزاحمی
الهه-بشین ببینم قرار بود...
لیلا-ادامه دعوا برا بعد
الهه-چه فرقی به حال تو میکنه تو همون بچسب به سروش جانت کار بقیه نداشته باش
لیلا-ایششششش توام
-خانوما الان بحثتون چیه
الهه-اینه که بلندشن برن تو اتاق هر کاری میخوان بکنن ای بابا چسبیدن بهم حال منم بد کردین اااااااا
مهشید-والا بخدا بلند شین بلند شین برین
بعد از رفتنشون هیچ کار خاصی نبود که انجام بدیم کلا همه لال مونی گرفته بودیم
الهه-اه چیه مثه این کر و لال ها در و دیوار رو نگاه میکنیم ایش
مهشید-خب چیکار کنیم
الهه-مگه مهمونی امشب نیست
مهشید-خب اره
الهه-گفته باشما من با این دوتا خر عاشق نمیام
مهشید-وا پس با کی میخوای بری
الهه-با تو
مهشید که یه دفعه هول شد ولی زود خودشو جمع و جور کرد گفت-نه با من نه من کلی کار دارم
الهه-اه اخه چرا😣😣😣
-خب با من بیا
الهه-با تو اومممممم نمیدونم
-هر جور خودت میدونی مهشید کار داره نمی تونه با سروش و لیلا هم که نمیری میمونه فقط من
الهه-باشه حالا شجره نامه توضیح نده با تو میام
-به جای تشکرته
الهه-اوهوم
-خیلی خیلی پروعی
الهه-ااااا خوب شد گفتی نمی دونستم
-واقعا که
الهه-باشه بابا حالا مثه پسربچه ها قهر نکن
-قهر نکردم که
*مهشید*
اوف خدا رو شکر نزدیک بود لو برماااااا زنگ آرمان زدم
-چیشد چیکار کردی
آرمان-نگران نباش ده بار زنگ زدیااااااا چیزی نمیشه
-همین نگران نباش تو بیشتر بهم استرس میده
و قطع کردم وایییی اگه نمیشد بدبخت میشدم عجب غلطی کردماااااا رسیدم و از ماشین پیاده شدم اما نمیدونم حس میکردم نمیتونم این کارم برا یه حرف خیلی زیاد نبود
اه نه اون با حرفش...
رفتم داخل خب خوب بود فقط چند تا عکس میخواستم و اگه به سروش قضیه رو نگه که عالی میشه اما نه همچین چیزی رو نمیگه
ساعتا گذاشته بود مست بود اما نه اونقدری که نفهمه چیکار میکنه با پای خودش رفت تو اتاق هه
همون لحظه هم پسره عکسای خیلی ناجوری تو جهت های مختلف میگرفت وای که اگه سروش اینا رو ببینه سکته نکنه خیلیه
بعد از اتمام کار رفتم رو ازشون خواستم جوری وانمود کنن که موقعی که میخواسته بالا بیاره دیدنش و...
صبح روز بعدش عکسا رو برام فرستادن واییی من خودم عکسا رو میبینم خجالت میکشم اصلا چه کاری بود باید فتوشاپ میکردم اما نه لیلا مطمئنن برای ثابت کردن حرفش عکس رو میبره پیش یکی تا بفهمه اما لیلا خانوممممم اینا واقعی
*لیلا*
اخخخخخ چقدر سرم درد میکنه
سروش-دیشب زیاده روی کردیا
درحالی که فنجون قهوه رو ازش میگرفتم گفتم-اره میدونم اما نمیدونم چرا این کار رو کردم
سروش-حالا مهم نیست اما اگه تکرار شه چیک چیک
و با دستش شکل سر بریدن رو نشون داد
داشتیم میخندیدم که خرمگس اومد
-اهههههه باز تو مزاحمی
الهه-بشین ببینم قرار بود...
- ۷.۹k
- ۰۸ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط