پیوند جادو فصل دوم پارت هشتم
پیوند جادو فصل دوم: پارت هشتم
£
ات:_ دراکو:
طرف راهشو کشید رفت
«پاتح فکر نمیکردم اینقدر این کارو جدی بگیری، واقعا کل هفته رو صرف این پروژه کردی؟» پوزخند*
_«مجبوریم میفهمی؟ اسنیپ پدرمونو در میاره اگه تحویلش ندیم »
«بسپارش به من»
_«اسنیپ رشوه نمیگره ها»
«منظورم پروژست. تو هم برو بخواب نمیخوام موقع کنفرانس از خستگی غش کنی و بشه قوزه بالا قوز»
_«اوهوم واقعا خستم اها راستی این لیستو بگیر کتاباییه که باید قبل پروژه خونده باشی» بهم نگاه کرد
«منظورت چیه؟ کاره تیمیه دیگه! اینکار با تو»
_«هی! من چند روزه دارم روش کار میکنم الان نوبت توعه!»
«نخیرم»
_«من به عهده نمیگیرم!»
«همچنین» دست به سینه ایستادین. سکوت حکم فرما بود که یهو نگاهتون به هم افتاد و شروع کردین به خنده.
«خوبه حداقل...(خنده) مطمئن شدم بچه نیستی»
_«بس کن!(خنده) چهار روز وقت کمیه!» صدام جدی شد.
_«من قفسه های این ورو میگردم تو هم یه تکونی بده به خودت، برو ردیف A رو بگرد»
«گفتم باشه ولی نگفتم رئیس تویی پاتح»
_«من اسم دارما»
«حالا هر چی»
رفتیم سمت قفسه ها و کتاب هارو برداشتیم و روی نیمکت های کتابخونه نشستیم و شروع کردیم به برنامه ریختن.
_«این پروژهه واقعا سخته! دو هفته هم کمه!»
«تموم میشه، تمومش میکنیم» دستش رو سمت من دراز کرد. به دستش خیره شدم و بعد به صورتش نگاه کردم و باهاش دست دادم.
_«حله!»
بچه ها پارت نهم تا دوازدهم یکم پایین پیداش میشه، اونا از قبل گزارش نشده همونجا مونده برین بخونین:)
£
ات:_ دراکو:
طرف راهشو کشید رفت
«پاتح فکر نمیکردم اینقدر این کارو جدی بگیری، واقعا کل هفته رو صرف این پروژه کردی؟» پوزخند*
_«مجبوریم میفهمی؟ اسنیپ پدرمونو در میاره اگه تحویلش ندیم »
«بسپارش به من»
_«اسنیپ رشوه نمیگره ها»
«منظورم پروژست. تو هم برو بخواب نمیخوام موقع کنفرانس از خستگی غش کنی و بشه قوزه بالا قوز»
_«اوهوم واقعا خستم اها راستی این لیستو بگیر کتاباییه که باید قبل پروژه خونده باشی» بهم نگاه کرد
«منظورت چیه؟ کاره تیمیه دیگه! اینکار با تو»
_«هی! من چند روزه دارم روش کار میکنم الان نوبت توعه!»
«نخیرم»
_«من به عهده نمیگیرم!»
«همچنین» دست به سینه ایستادین. سکوت حکم فرما بود که یهو نگاهتون به هم افتاد و شروع کردین به خنده.
«خوبه حداقل...(خنده) مطمئن شدم بچه نیستی»
_«بس کن!(خنده) چهار روز وقت کمیه!» صدام جدی شد.
_«من قفسه های این ورو میگردم تو هم یه تکونی بده به خودت، برو ردیف A رو بگرد»
«گفتم باشه ولی نگفتم رئیس تویی پاتح»
_«من اسم دارما»
«حالا هر چی»
رفتیم سمت قفسه ها و کتاب هارو برداشتیم و روی نیمکت های کتابخونه نشستیم و شروع کردیم به برنامه ریختن.
_«این پروژهه واقعا سخته! دو هفته هم کمه!»
«تموم میشه، تمومش میکنیم» دستش رو سمت من دراز کرد. به دستش خیره شدم و بعد به صورتش نگاه کردم و باهاش دست دادم.
_«حله!»
بچه ها پارت نهم تا دوازدهم یکم پایین پیداش میشه، اونا از قبل گزارش نشده همونجا مونده برین بخونین:)
- ۱۷۶
- ۰۱ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط