رفتی ولی به پرده دلرد پای توست

رفتی ولی به پرده دل،رد پای توست...
آیینه ی شکسته دلان، در صدای توست...
ما را به خون کشاندی و لب وا نمیکنی!
این ناله ها ز حسرت آن نغمه های توست
با ما ببین تو با دم گرمت چه کرده ای
در سینه های سوخته عشاق هوای توست
بیگانه با صدای تو هرگز کسی نبود
پرسیدم از جهانی و گفت:آشنای توست
دیگر غزل چگونه به آواز بدل شود؟!
یک نسبتی میان غزل با نوای توست...
آخر چه با نبودنت اهل هنر کنند...
با این غمی که تا به قیامت به جای توست..
قارون اگر رسیده به گنج مراد خویش..
در آرزوی حنجر همچون طلای توست..
گفتم چرا تو رحم به عزیزت نمی کنی؟!
این کمترین شکایت من از خدای توست..
من روزه ی سکوت نگرفتم که بشکنم...
تنها دلیل روزه ی من ، ربنای توست...
عمری ز جان و دل تو بخواندی برای من
من نیز اگر ز دل بنویسم برای توست.

تقدیم به روح بلند استاد شجریان
اسطوره تکرار نشدنی موسیقی ایران...

مهرداد رستم آبادی
دیدگاه ها (۱)

دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمیدانمهمه هستی تویی ، فی الج...

یک سو تویی و حادثه ی چشم سیاهت یک سو منم و حسرت یک لحظه نگاه...

گاه یک بغض فرو خورده ی رسوا نشدهمثل حرفیست که در هیچ کجا جا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط