جنگلی را به آتش می کشم
جنگلی را به آتش می کشم
وقتی بی اراده نفس هام
به لبانت آغشته می شود
و دریای بُغضم
- بی تابانه -
خود را در حجم یک فنجان قهوه
جا می کند
تلخ اما صمیمی تر از لبخندی
که حالا بعد از سالهای سیاه
دهانم را به قند و ستاره
آذین می بندد
جنگلی را به آتش می کشم
با فندکی که در دست های توست
و سیگارم را می گیراند
مبادا دست هایم
لحظه ای حتا
دست هایت را رها کنند
#سیاوش_خاکسار
جنگلی را به آتش می کشم
وقتی بی اراده نفس هام
به لبانت آغشته می شود
و دریای بُغضم
- بی تابانه -
خود را در حجم یک فنجان قهوه
جا می کند
تلخ اما صمیمی تر از لبخندی
که حالا بعد از سالهای سیاه
دهانم را به قند و ستاره
آذین می بندد
جنگلی را به آتش می کشم
با فندکی که در دست های توست
و سیگارم را می گیراند
مبادا دست هایم
لحظه ای حتا
دست هایت را رها کنند
#سیاوش_خاکسار
۴۷۲
۰۷ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.