پارت ۱۱

راوی
عرق از سر و روی همه می‌بارید ولی یه عدد فرمانده نظامی اون بالا نظارت میکنه کار با بکس رو تموم کردن میشه گفت ساعت ۷ شب شده بود و رفتن سالن پذیرایی برای شام
ولی همینجوری نرفتنا اول یه حموم رفتن یه لباس مرتب تنشون کردن و حالا رفتن
خب دیگه اصلا نمیدونم که سر سفره چه خبره و غذا چیه چون بچه هام بلانسبت مثل سگ از کت کول افتادن و نای حرف زدن ندارن پس بزارین بخوابن و اصلا سمتشون نمیریم تا فردا صبح
پرش زمانی فردا صبح
سر ساعت ۷ صبح سومی مثل عزرائیل اومد بالا سره بچه هام واز خواب بیدارشون و کرد و دوباره جر بحث سومی و کوک
ویو کوک
خیلی دلم میخواد سومی رو یه گوشت مالی حسابی بدم ولی دوستش دارم و امکانش نیست پس باهاش سرد برخورد میکنم
سومی " کوک پاشو دیگه خسته شدم اینقدر صدات کردم
کوک " خفه
سومی " با شاهزاده مملکت اینجوری حرف نزنننننننننن
کوک " تو ام با افتخار یه ملت اینجوری حرف نزننننننن
سومی ویو
کوک خیلی امروز باهام سرد بود و خیلی خونسرد حرف می‌زد ولش الان موقع جر بحث نیست
سومی " بسته بلند شو بریم صبحانه بخوریم
کوک " چون گشنمه اوکی
همه رفتیم پایین تا صبحانه بخوریم و بریم سر تمرین امروز باید باهاشون شمشیر زنی و دارت تمرین کنیم
صبحانه امروز و مامان اختصاصی خودش درست کرد
خورشت کاری و جاجانگیمون کره ای که همیشه عاشقش بودم و نودل پنیری
من میمونم مامان اینهمه چیز میز از کجا میاره 😂
هر یک سالی که دروازه دنیای ما و دنیا مامان باز میشه میره اینقدر چیز میز می‌خره که یخچالمون دیگه جا نداره تمام کمد ها پره واسه همین مجبور شدیم آشپز خونمونو دو طبقه کنیم خیلی باحاله
کوک ویو
واقعا ممنون از مامان سومی چون واقعا سنگ تموم میزاشت و غذا های اون ورا رو درست میکرد چون اونطور که خودش میگفت مال دنیای ماست
جدیدا با سوهیون خوب دوست شده بودم خیلی پسر باحالی بود .
همسن هم هستیم
خلاصه بعد از صبحانه رفتیم باشگاه .....
دیدگاه ها (۰)

در حال حاضر بنده یه سرما خورده بدبخت دم عیدیم که تازه از زیر...

عرررررررررررررررررررررررر

ویسگون شاعر هم بود ما نمیدونستیم دلدار کجایی 😂😂🤣🤣🤣

https://wisgoon.com/armyseta2023بچه های گلم ایشون یکی از دوس...

"سرنوشت " p,38...یهو .... ا/ت رو بغل کرد و پیشونیشو بوسید .....

کاش لراتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط