سرنوشت

"سرنوشت "
p,38
.
.
.
یهو .... ا/ت رو بغل کرد و پیشونیشو بوسید ... هممون با چشمای گرد نگاهش میکردیم ...
.
کانر : خدافظ خانوم کوچولو مراقب خودت باش ( چشمک )
.
ا/ت فقط سر تکون داد و هنوزم متعجب بود ..
.
وقتی که عموم اینا رفتن رفتیم و سر میز صبحونه نشستیم .....بعد از ۵ مین انتظار جیمین و جولیا و جونگ سو کوچولو اومدن پایین و سر میز نشستیم ....‌
.
ویو ا/ت *
.
جونگ سو خیلی کیوت داشت چشماشو می‌مالید و خمیازه میکشید ...
.
ا/ت : صبح بخیر آقای خوابالو ..
.
جونگ سو : صب بخیر ا/تتت ( بغلش کرد ) ام ببینم اون خانم غر غرو عه که هی به عمو میچسبید کو ؟؟
.
همه : ( خنده )
.
کوک : اونا صبح رفتن ..( خنده )
.
جونگ سو : اخ جون
.
جیمین : خب امروز چیکاره ایم ؟؟
.
هلن : میخاین بریم ساحل ... چطوره ؟
.
همه : اوکیه
.
کوک : پس بعد از صبحونه بریم اماده بشیم و وسایلا مونو برداریم بعد بریم ساحل...
.
.
.
.
دیدگاه ها (۱)

حاجیاااااا😭دیشب حدود ۸ تا پارت آپ کردمممم بعد خوابیدممم الان...

سرنوشت "p,37..تا اینو گفتم بلند شد و گفت .ا/ت : اومدم اومدم....

سرنوشت "p,26...بدنم مور مور شد و این از نگاه بچه ها مخفی نمو...

پارت ۷۱ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط