بر تمام خاطراتم رنگ آذر می زنم

بر تمام    خاطراتم     رنگ    آذر   می زنم
زرد را در سرخ و نارنجی شناور می زنم

اشک هم آمد بیاید، خوشتراز این هیچ نیست
در کنارِ اشک هایم لب به ساغر می زنم

شب سیاه و نورِ مهتاب و سکوتی پر ملال
با دلی  خسته،  قلم بر شعر و دفتر می زنم

من همان دیوانه ام، یک عاشق مست و خراب
که    برای  دیدنت  بر   سیمِ    آخر  می زنم

غرق در آشوب و بحرانِ نبودن های تو
آتشِ این عشق را با نرخِ جان سر می زنم

عشقِ من یک عشقِ توفان‌خورده‌یِ دریایی است
که بدونِ بال رویِ موج ها پر می‌زنم
دیدگاه ها (۲)

شعر گفتن از دو چشمت کار هر شاعر نبودکاش میشد برزخ چشم تو را ...

جمعه در کنار توسبزترین غزلی است که فقط عشق می تراودوشبنِم چش...

از دوری ات مجنونم ای دیوانه باور کنبشکن سکوتت را بزن حرفی لب...

💞اجازه هست!💞اگر به سرزمین خوابم پا گذاشتی💞به جرم نقض مرزهای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط