Part3
Part3
~ا/ت جونممم??
+یااا چیمیخوای که اینجوری صدام میکنی ?
- (قهقهه میزد) ا/ت داری راه میوفتیاا لحجه کره ایا رو گرفتی !
هر سه زدیم زیر خنده اونجو هنوز داشت ادامه میداد دیگه شکمم درد گرفته بود از بس خندیده بودم که یهو احساس کردم به چیز سختی برخورد کردم سرمو بلند کردمو با دیدن چهره اون فرد سریع عقب عقب رفتم و پام پیچ خورد افتادم زمین نزدیک بود سرم بخوره به جدول که همون مرد سریع دستشو سمتم اورم و منو کشید سمت خودش . دستاش روی سرم بود
شوکه شده بودم امکان نداشت اون باشه .من الان تو بغل پسری بودم که از۱۵ سالگی ارزوی دیدنشو داشتم?
اونجو خشکش زده بود و لیسو هم دستاش جلوی دهنش بود . حتی خود اون پسرم ترسیده بود همینطوری تو بغلش بودم که یه دفعه کسی فریاد زد : جونگ کوکااااا
با شنیدن اسمش ضربان قلبم شدید تر شد جوری که فکر کنم میتونست حس کنه و حتی صداشو بشنوه . سریع خودمو از بغلش بیرون کشیدمو تعظیم کردم معذرت خواهی کردم و بعدش هم تشکر و بدون اینکه منتظر باشم اون حرفی بزنه دست دخترا رو کشیدم و به سرعت دور شدم پاهام وحشتناک درد میکرد برای همین باز افتادم زمین . دخترا دستامو گرفتن و خواستن بلندم کنن که کوک فوری خودشو بهممون رسوند دست دخترا رو پس زد
×یاااا لااقل بزار بپرسم حالت خوبه یا نه ..
الان اون بهم کنایه زد?!
+ اما من خوبم
× بخاطر من پات پیچ خورد و حتی نزدیک بود بمیری پس حرف نزن و بزار جبران کنم
دخترا فقط تماشا میکردن که رو بهشون گفت
× شما جلوتر برین من با ماشین خودمون میارمش تو تاکسی راحت نیست زنگ میزنم دکتر خودم بیاد معاینش کنه .
رو به من کرد و گفت
× اگه ببرمت بیمارستان نمیتونم ببینمت اونجا پراز خبرنگار میشه
+ لازم نیست من خوبم
× من ازت نپرسیدم
دستشو زیر پا و کمرم برد و بغلم کرد که شوکه شدم دخترا اب قند لازم بودن . نگاشون کرد
× زود باشید راهو نشون بدین دیگه
اونا رفتن و منم از اینکه میترسیدم بیوفتم دستامو محکم دور گردنش حلقه کردم . اروم زمزمه کرد
× میدونستی خیلی سنگینی?
+ من فکر میکردم تو قوی تر از این حرفا باشی
× پس منو میشناسی
+ کیه که نشناسه
× پس چرا مثل بقیه وقتی منو دیدی نیومدی بغلم کنی یا امضا و عکس بگیری بجاش عقب رفتی ?
+ من مثل بقیه نیستم
× اها پس ارمی نیستی
+ اتفاقا از ۱۵ سالگی ارمی بودم
که نگام کرد و تا میخواست چیزی بگه….
#loveme°•
~ا/ت جونممم??
+یااا چیمیخوای که اینجوری صدام میکنی ?
- (قهقهه میزد) ا/ت داری راه میوفتیاا لحجه کره ایا رو گرفتی !
هر سه زدیم زیر خنده اونجو هنوز داشت ادامه میداد دیگه شکمم درد گرفته بود از بس خندیده بودم که یهو احساس کردم به چیز سختی برخورد کردم سرمو بلند کردمو با دیدن چهره اون فرد سریع عقب عقب رفتم و پام پیچ خورد افتادم زمین نزدیک بود سرم بخوره به جدول که همون مرد سریع دستشو سمتم اورم و منو کشید سمت خودش . دستاش روی سرم بود
شوکه شده بودم امکان نداشت اون باشه .من الان تو بغل پسری بودم که از۱۵ سالگی ارزوی دیدنشو داشتم?
اونجو خشکش زده بود و لیسو هم دستاش جلوی دهنش بود . حتی خود اون پسرم ترسیده بود همینطوری تو بغلش بودم که یه دفعه کسی فریاد زد : جونگ کوکااااا
با شنیدن اسمش ضربان قلبم شدید تر شد جوری که فکر کنم میتونست حس کنه و حتی صداشو بشنوه . سریع خودمو از بغلش بیرون کشیدمو تعظیم کردم معذرت خواهی کردم و بعدش هم تشکر و بدون اینکه منتظر باشم اون حرفی بزنه دست دخترا رو کشیدم و به سرعت دور شدم پاهام وحشتناک درد میکرد برای همین باز افتادم زمین . دخترا دستامو گرفتن و خواستن بلندم کنن که کوک فوری خودشو بهممون رسوند دست دخترا رو پس زد
×یاااا لااقل بزار بپرسم حالت خوبه یا نه ..
الان اون بهم کنایه زد?!
+ اما من خوبم
× بخاطر من پات پیچ خورد و حتی نزدیک بود بمیری پس حرف نزن و بزار جبران کنم
دخترا فقط تماشا میکردن که رو بهشون گفت
× شما جلوتر برین من با ماشین خودمون میارمش تو تاکسی راحت نیست زنگ میزنم دکتر خودم بیاد معاینش کنه .
رو به من کرد و گفت
× اگه ببرمت بیمارستان نمیتونم ببینمت اونجا پراز خبرنگار میشه
+ لازم نیست من خوبم
× من ازت نپرسیدم
دستشو زیر پا و کمرم برد و بغلم کرد که شوکه شدم دخترا اب قند لازم بودن . نگاشون کرد
× زود باشید راهو نشون بدین دیگه
اونا رفتن و منم از اینکه میترسیدم بیوفتم دستامو محکم دور گردنش حلقه کردم . اروم زمزمه کرد
× میدونستی خیلی سنگینی?
+ من فکر میکردم تو قوی تر از این حرفا باشی
× پس منو میشناسی
+ کیه که نشناسه
× پس چرا مثل بقیه وقتی منو دیدی نیومدی بغلم کنی یا امضا و عکس بگیری بجاش عقب رفتی ?
+ من مثل بقیه نیستم
× اها پس ارمی نیستی
+ اتفاقا از ۱۵ سالگی ارمی بودم
که نگام کرد و تا میخواست چیزی بگه….
#loveme°•
۱۰.۹k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.