رم ان؛ ع ش ق ی ک ط رف ه :)
رمان؛ عشق یک طرفه :)
فصل ¹؛ پارت ²⁸:)
+برید بخوابید صبح اعلام میکنن
با کلافه رفتم خوابیدم
#صبح
امیر: پاشید بدویید گرفتین خابیدین باید بریم پیش دریا
رونیکا: باشه دیگه اومدیم ارتین بدو برو حموم بو گند میدی
ارتین: چشم خانومی، رفتم اندازه ۳۰ ثانیه لب گرفتم ازشو موهاشو زدم پشت گوششو رفتم حموم
امیر: بس کنید لاس بازیارو بدویید دیر شد باید ساعت ۸ بریم اونجا ساعت ۷ ونیم شد
آماده شدیم و رفتیم ماشین و راهی بیمارستان شدیم:
امیر: بدویید بیاید داخل
سلانه سلانه وارد شدیم در اتاق شماره ی ۷ کلا سیاه بود نزدیک بود بیوفتم وا چرا پرچم سیاه زدن؟
رفتم سمت آقای رمضانی و گفتم: سلام خوب هستین؟
_سلام نه اوکی نیستم
+چرا؟
_هیچی
+خواستم برم دیدن دریا
_اممم خب چیزه.
+باید تو نوبت باشیم
_نه دردناکه
رونیکا: چی دردناکه بگو بدو مریضی داره؟
رمضانی: نه نه نه نه
امیر: بگو دق کردیم
....
فصل ¹؛ پارت ²⁸:)
+برید بخوابید صبح اعلام میکنن
با کلافه رفتم خوابیدم
#صبح
امیر: پاشید بدویید گرفتین خابیدین باید بریم پیش دریا
رونیکا: باشه دیگه اومدیم ارتین بدو برو حموم بو گند میدی
ارتین: چشم خانومی، رفتم اندازه ۳۰ ثانیه لب گرفتم ازشو موهاشو زدم پشت گوششو رفتم حموم
امیر: بس کنید لاس بازیارو بدویید دیر شد باید ساعت ۸ بریم اونجا ساعت ۷ ونیم شد
آماده شدیم و رفتیم ماشین و راهی بیمارستان شدیم:
امیر: بدویید بیاید داخل
سلانه سلانه وارد شدیم در اتاق شماره ی ۷ کلا سیاه بود نزدیک بود بیوفتم وا چرا پرچم سیاه زدن؟
رفتم سمت آقای رمضانی و گفتم: سلام خوب هستین؟
_سلام نه اوکی نیستم
+چرا؟
_هیچی
+خواستم برم دیدن دریا
_اممم خب چیزه.
+باید تو نوبت باشیم
_نه دردناکه
رونیکا: چی دردناکه بگو بدو مریضی داره؟
رمضانی: نه نه نه نه
امیر: بگو دق کردیم
....
۱.۶k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.