به من ، به خیالِ من اعتماد کن !
به من ، به خیالِ من اعتماد کن !
شاید کمی لازم است از این روزها ، از این همه شلوغی و سردرگمی و روزگارِ عجیب فاصله بگیریم ، دور شویم و برویم یک جایی حتی در قدیم...
چشمهایت را به مسیرِ خیالاتِ من گره بزن ، با من به گذشته بیا، راهِ دوری نمی رویم !
روی قالیچه های قرمز و اصیل قدم بگذار، آرامش و اصالت را نگاه کن ، حوض و شمعدانی و پنجره های رنگی و عطرِ غذاها و گلها را نفس بکش ، فقط قدری فانتزی های جذاب و قصه هایت را زندگی کن ، فقط کمی نور و رنگ و زندگی و عشقِ محض ببین و بعد اگر دلت راضی شد ، اگر چشم و خیالت از آن همه زیبایی پُر شد دوباره به امروز برگرد ، دوباره برگرد و امروز را زندگی کن !
فقط قول نمی دهم که دوباره دلت تنگ نشود ، که دلت آن همه رنگ نخواهد و اصالت و سادگی و دغدغه های کوچک ! فقط قول نمی دهم که گاهی با خودت زمزمه نکنی که مرا چه به امروز و این روزگار و من انگار چندین دهه دیرتر به دنیا آمدم...
اما تو قول بده که عادت نکنی ، تو آدمِ امروزی، امروزت را رنگی و دلبرانه بساز، با همه ی تنگناها ، تو عشق را ، ترانه های شادی بخشِ زندگی را بلد باش !
شاید کمی لازم است از این روزها ، از این همه شلوغی و سردرگمی و روزگارِ عجیب فاصله بگیریم ، دور شویم و برویم یک جایی حتی در قدیم...
چشمهایت را به مسیرِ خیالاتِ من گره بزن ، با من به گذشته بیا، راهِ دوری نمی رویم !
روی قالیچه های قرمز و اصیل قدم بگذار، آرامش و اصالت را نگاه کن ، حوض و شمعدانی و پنجره های رنگی و عطرِ غذاها و گلها را نفس بکش ، فقط قدری فانتزی های جذاب و قصه هایت را زندگی کن ، فقط کمی نور و رنگ و زندگی و عشقِ محض ببین و بعد اگر دلت راضی شد ، اگر چشم و خیالت از آن همه زیبایی پُر شد دوباره به امروز برگرد ، دوباره برگرد و امروز را زندگی کن !
فقط قول نمی دهم که دوباره دلت تنگ نشود ، که دلت آن همه رنگ نخواهد و اصالت و سادگی و دغدغه های کوچک ! فقط قول نمی دهم که گاهی با خودت زمزمه نکنی که مرا چه به امروز و این روزگار و من انگار چندین دهه دیرتر به دنیا آمدم...
اما تو قول بده که عادت نکنی ، تو آدمِ امروزی، امروزت را رنگی و دلبرانه بساز، با همه ی تنگناها ، تو عشق را ، ترانه های شادی بخشِ زندگی را بلد باش !
۵.۶k
۰۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.