تو که رفتی نفسم بی تو غریبانه گرفت

:
تو که رفتی نفســـم بی تو غریبانه گرفت
دلِ زارم قفسی شد که به غم خانه گرفت

تو که رفتی شب وروزم به همین خانه گذشت
مهِ شـــــــب پیش رخــم غیرت مردانه گرفت

تو که رفتی همه مردم به دلم زخم زدند
زنفیـــــرم دل هر دشمن و بیگانه گرفت

تو که بودی توبه کردم که به مِی لب نزنم
تو که رفتی هوســـم باز به میخانه گرفت

تو که دیدی به برت شمع شدم تا بپری
تو تنت پیله صفـــت جرات پروانه گرفت

تو که دیدی به هوا پر زدن از شوق تو بود
چه کنم مرغ دل از خال لبت دانه گرفت
دیدگاه ها (۱)

ناز کردی با دلم گفتی غزل گویت شومساز ناکوکی نزن باید که پی ج...

یار من باش که نادیده خریدار توام این همه ناز نکن تشنه دیدار ...

:عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم فکر کن ! قافیه تنگ است بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط