پارت
پارت ۳۲
۲ ماه بعد
۲ چاه گذشته بود. از اون موقع ، بنگچان با سونگمین نرم تر و مهربون تر رفتار میکرد و خودش هم هنوز دقیق نمیدونست که چرا انقدر با اون خوبه..و غرورش هم نمیذاشت که قبول کنه عاشق اون شده و هرچقدر هیونجین سعی داشت اینک بهش بفهمونه موفق نمیشد رابطه هیونجین و فلیکس هنوز از بنگچان مخفی بود ، ولی سونگمین متوجه اون دوتا شده بود و قول داده بود که به بنگچان چیزی نگه. سونگمین هم ، از احساسات بنگچان خبری نداشت ، ولی میتونست متوجه بشه که خودش ، داره حس هایی نسبت به بنگچان پیدا میکنه اما مطمئن نبود.
یک روز عادی بود. درحالی که همه داشتن کار های خودشون رو انجام میدادن ، فلیکس با سرعت به سمت دفتر بنگچان می دوید. در رو با شتاب باز کرد. بنگچان و سونگمین، که داخل مشغول انجام کار هاشون بودن با دیدن حالت فلیکس، تعجب کردن.
فلیکس، نفس نفس زنان گفت
فلیکس: آقا....دختر عمو تون...امیلیا..داره...میاد اینجا.
بنگچان ، با شنیدن این خبر بدجوری شوکه و عصبانی شد. اخمی کرد و گفت
بنگچان: چی؟ فلیکس اروم بشو و بگو چیشده
فلیکس ، نفسی تازه کرد و گفت
فلیکس: الان به من خبر دادن که امیلیا ، دختر عموتون قراره امشب ، به اینجا بیاد و برای مدت یک هفته بمونه..مثل اینکه عموتون میخواد شما دونفر رو وصلت بده..هز اونجایی که شما هنوز ازدواج نکردید و زوجی ندارین ایشون میخوان هرچه سریع تر این اتفاق ، با دختر خودشون صورت بگیره.
بنگچان ، عصبانی تر شد و از جاش بلند شد و با صدایی تقریبا داد گفت
بنگچان: من با اون دختره هرزه ازدواج نمیکنم! مرا بهشون نگفتی؟!
فلیکس:آقا من بهشون گفتم ، ولی اونا گفتن که فعلا امیلیا به اینجا میاد و اگه تا اخر این هفته شخصی برای ازدواج با اون پیدا نکردید مجبورید با امیلیا ازدواج کنید..و گفتن اگه اینکارو نکنین-
بنگچان: خودم میدونم بعدش می میشه..اَه!
مشتی از عصبانیت روی میز زد. بنگچان ، از امیلیا متنفر بود..به قدری که حاضر نبود با اون صحبت کنه ، په برسه به ازدواج!
سونگمین، که از هیچی خبر نداشت ، با حالتی سوالی به فلیکس و بنگچان نگاه میکرد و کمی از حرکات بنگچان ترسیده بود. بنگچان با دیدن حالت سونگمین، کمی ازون تر شد و نفس عمیقی کشید.
بنگچان: سونگمین میشه یک لحظه بری بیرون؟
سونگمین سری به نشونه تایید نشون داد. کاغذ هایی که تو دستش بود رو ، روی میز گذاشت و از اتاق بیرون رفت.
.
.
.
.
ببخشید دیر شد امروز حالم خوب نبود..ولی حتما فردا براتون دوتا پارت میزارم جبران امروز☆
۲ ماه بعد
۲ چاه گذشته بود. از اون موقع ، بنگچان با سونگمین نرم تر و مهربون تر رفتار میکرد و خودش هم هنوز دقیق نمیدونست که چرا انقدر با اون خوبه..و غرورش هم نمیذاشت که قبول کنه عاشق اون شده و هرچقدر هیونجین سعی داشت اینک بهش بفهمونه موفق نمیشد رابطه هیونجین و فلیکس هنوز از بنگچان مخفی بود ، ولی سونگمین متوجه اون دوتا شده بود و قول داده بود که به بنگچان چیزی نگه. سونگمین هم ، از احساسات بنگچان خبری نداشت ، ولی میتونست متوجه بشه که خودش ، داره حس هایی نسبت به بنگچان پیدا میکنه اما مطمئن نبود.
یک روز عادی بود. درحالی که همه داشتن کار های خودشون رو انجام میدادن ، فلیکس با سرعت به سمت دفتر بنگچان می دوید. در رو با شتاب باز کرد. بنگچان و سونگمین، که داخل مشغول انجام کار هاشون بودن با دیدن حالت فلیکس، تعجب کردن.
فلیکس، نفس نفس زنان گفت
فلیکس: آقا....دختر عمو تون...امیلیا..داره...میاد اینجا.
بنگچان ، با شنیدن این خبر بدجوری شوکه و عصبانی شد. اخمی کرد و گفت
بنگچان: چی؟ فلیکس اروم بشو و بگو چیشده
فلیکس ، نفسی تازه کرد و گفت
فلیکس: الان به من خبر دادن که امیلیا ، دختر عموتون قراره امشب ، به اینجا بیاد و برای مدت یک هفته بمونه..مثل اینکه عموتون میخواد شما دونفر رو وصلت بده..هز اونجایی که شما هنوز ازدواج نکردید و زوجی ندارین ایشون میخوان هرچه سریع تر این اتفاق ، با دختر خودشون صورت بگیره.
بنگچان ، عصبانی تر شد و از جاش بلند شد و با صدایی تقریبا داد گفت
بنگچان: من با اون دختره هرزه ازدواج نمیکنم! مرا بهشون نگفتی؟!
فلیکس:آقا من بهشون گفتم ، ولی اونا گفتن که فعلا امیلیا به اینجا میاد و اگه تا اخر این هفته شخصی برای ازدواج با اون پیدا نکردید مجبورید با امیلیا ازدواج کنید..و گفتن اگه اینکارو نکنین-
بنگچان: خودم میدونم بعدش می میشه..اَه!
مشتی از عصبانیت روی میز زد. بنگچان ، از امیلیا متنفر بود..به قدری که حاضر نبود با اون صحبت کنه ، په برسه به ازدواج!
سونگمین، که از هیچی خبر نداشت ، با حالتی سوالی به فلیکس و بنگچان نگاه میکرد و کمی از حرکات بنگچان ترسیده بود. بنگچان با دیدن حالت سونگمین، کمی ازون تر شد و نفس عمیقی کشید.
بنگچان: سونگمین میشه یک لحظه بری بیرون؟
سونگمین سری به نشونه تایید نشون داد. کاغذ هایی که تو دستش بود رو ، روی میز گذاشت و از اتاق بیرون رفت.
.
.
.
.
ببخشید دیر شد امروز حالم خوب نبود..ولی حتما فردا براتون دوتا پارت میزارم جبران امروز☆
- ۱۸.۴k
- ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط