my prisoner
پارت ۳۳
بنگچان ، هوفی کشید و دستش رو توش موهاش فرو برد.
بنگچان: اون هرزه..کی میرسه؟
فلیکس: موقع شام..آقا شما که نمیخواین با اون ازدواج-
بنگچان: معلومه که نه دیوونه شدی؟ تا اخر هفته یکیو گیر میارم..شده حتی برای نمایش هم یک نفر رو پیدا میکنم..هیونجین رو صدا کن..بگو بیاد اینجا.
فلیکس: چشم آقا.
فلیکس از اتاق بیرون رفت. سونگمین، توی راهرو ایستاده بود و منتظر دستور بود.
فلیکس: سونگمین
سونگمین، سرش رو بالا گرفت و نگاهی به فلیکس کرد.
فلیکس: چرا اینجا ايستادی؟
سونگمین روی کاغذ نوشت: خواستم ببینم الان باید چیکار کنم.
فلیکس: کاری نمیخواد بکنی میتونی برگردی به اتاقت..آقا فعلا عصبانیه...اگه کاری باهات داشت صدات میکنم.
سونگمین: با-با-باشه
سونگمین، به سمت اتاقش رفت و از فلیکس دور شد.
فلیکس هن به سمت اتاق هیونجین رفت. در اتاقش رو زد و منتظر جواب موند.
هیونجین: کیه؟
فلیکس: منم
هیونجین: بیا تو
در اتاق رو باز کرد و گفت
فلیکس: هیونجین..آقا کارت داره.
هیونجین، از صندلیش بلند شد و همراه با فلیکس از اتاقش بیرون رفت و به سمت دفتر بنگچان حرکت کردن. وقتی رسیدن در زدن و وارد شدن.
هیونجین: باز چیشده چان؟
بنگچان: امیلیا..
هیونجین: وایسا دوباره عمو میخواد باهاش ازدواج کنی؟
بنگچان ، سری به نشونه تایید تکون داد.
بنگچان: باید تا اخر هفته یه نفر-
هیونجین: فلیکس میشه یک لحظه بری بیرون.
فلیکس، سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت.
بنگچان: چیشده؟ باز چه فکری داری؟
هیونجین، به بنگچان نزدیک تر شد و اروم گفت
هیونجین: سونگمین..میتونی بگی که-
بنگچان: هوی تو دیوونه شدی؟!
هیونجین: عمو گفته یک نفر..نگفت دختر یا پسر..هیچ دختری حاضر نیست نقش زنت رو بازی کنه..سونگمین بهترین گزینه هس..نازه میتونی بعدش اعتراف هم بکنی.
بنگچان: هوی ساکت شو.
.
.
.
دیگه مجبور شدم بزارم..ولی فردا همون دوتا پارت هست
بنگچان ، هوفی کشید و دستش رو توش موهاش فرو برد.
بنگچان: اون هرزه..کی میرسه؟
فلیکس: موقع شام..آقا شما که نمیخواین با اون ازدواج-
بنگچان: معلومه که نه دیوونه شدی؟ تا اخر هفته یکیو گیر میارم..شده حتی برای نمایش هم یک نفر رو پیدا میکنم..هیونجین رو صدا کن..بگو بیاد اینجا.
فلیکس: چشم آقا.
فلیکس از اتاق بیرون رفت. سونگمین، توی راهرو ایستاده بود و منتظر دستور بود.
فلیکس: سونگمین
سونگمین، سرش رو بالا گرفت و نگاهی به فلیکس کرد.
فلیکس: چرا اینجا ايستادی؟
سونگمین روی کاغذ نوشت: خواستم ببینم الان باید چیکار کنم.
فلیکس: کاری نمیخواد بکنی میتونی برگردی به اتاقت..آقا فعلا عصبانیه...اگه کاری باهات داشت صدات میکنم.
سونگمین: با-با-باشه
سونگمین، به سمت اتاقش رفت و از فلیکس دور شد.
فلیکس هن به سمت اتاق هیونجین رفت. در اتاقش رو زد و منتظر جواب موند.
هیونجین: کیه؟
فلیکس: منم
هیونجین: بیا تو
در اتاق رو باز کرد و گفت
فلیکس: هیونجین..آقا کارت داره.
هیونجین، از صندلیش بلند شد و همراه با فلیکس از اتاقش بیرون رفت و به سمت دفتر بنگچان حرکت کردن. وقتی رسیدن در زدن و وارد شدن.
هیونجین: باز چیشده چان؟
بنگچان: امیلیا..
هیونجین: وایسا دوباره عمو میخواد باهاش ازدواج کنی؟
بنگچان ، سری به نشونه تایید تکون داد.
بنگچان: باید تا اخر هفته یه نفر-
هیونجین: فلیکس میشه یک لحظه بری بیرون.
فلیکس، سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت.
بنگچان: چیشده؟ باز چه فکری داری؟
هیونجین، به بنگچان نزدیک تر شد و اروم گفت
هیونجین: سونگمین..میتونی بگی که-
بنگچان: هوی تو دیوونه شدی؟!
هیونجین: عمو گفته یک نفر..نگفت دختر یا پسر..هیچ دختری حاضر نیست نقش زنت رو بازی کنه..سونگمین بهترین گزینه هس..نازه میتونی بعدش اعتراف هم بکنی.
بنگچان: هوی ساکت شو.
.
.
.
دیگه مجبور شدم بزارم..ولی فردا همون دوتا پارت هست
- ۲۵.۴k
- ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط