عشق او بود
عشق او بود"
پارت 12؟
********************************
(اگه جنبه نداری نخون❗❌)
هانجی از اتاق بیرون رفت. لیوای با چشمانی خمار و درنده نگاهی به ا/ت کرد. چشمانش میلی را نشان میدهد که انگار سالهاست که ان میل را بروز نداده است. لیوای، ا/ت را به دیوار هل میدهد و ان را بین سطح سرد و خودش نگه میدارد. لیوای دستش را روی صورت ا/ت میگذارد و با چشمانی درنده و لحنی خمار میگوید:
~سالهاست که منتظر بودم که تورو مال خودم کنم. الان وقتشه، کاری که میخواستم را انجام میدم
ولی....
دستش را روی دهن ا/ت گذاشت و با صدایی که لحن عصبانیت و میل شدید گفت:
~من منتظر این لحظه بودم هیچ چیز جلو دارش نیست(من اب دارم میشمممم نیازمند اب قند!)
لیوای دکمه لباس ا/ت را باز کرد. دستش را برد به سمت گردن ا/ت، ان را به شدت میمکید و ردی میگذاشت. نفس داغش به گردن ا/ت برخورد میکرد و همین لذت را چند برابر میکرد. ا/ت از درد و لذت ناله های ریزی میکرد. لیوای با بی رحمانه ا/ت را روی مبل خوابوند و روش خیمه زد. ا/ت از درد نالید و جمع شد. لیوای هم از این فرصت استفاده کرد و در موقعیت مناسب قرار گرفت تا ا/ت نتواند حرکت کند و هم با صدایی خمار میگوید:
~تو خیلی خوش شانسی که با تو هستم
ا/ت با هر لحن لیوای و با نفس داغ او دیوونه تر میشود.لیوای به سینه ا/ت نزدیک میشود. نفس داغش انقدری گرم است که پوست ا/ت را میسوزاند. یکی از انها را در دست میگیرد و میگوید:
~فکر نمیکردم که تو طعم خوبی داشته باشی ا/ت
چیی؟!
~ تو برای همیشه مال منی
لیوای ا/ت را برهنه میکند و.....(همونی که تو ذهن شما هستش) ا/ت خسته است و لیوای ان را بلند میکند.ا/ت را به حمام میبرد و ان را حسابی تمیز میکند. ان دوتا از حمام بیرون می ایند و ا/ت حس گناه در درونش حس میکند.اشک از چشمان ا/ت سرازیر میشود. لیوای کنار ا/ت میشیند و ان را نوازش میکند و میگوید:
~تو باید مال من میشدی من تو را خیلی دوست دارم در کنار من باش عزیزم برای همیشه
ا/ت از خستگی در اغوش او خوابش میرود و در خوابی عمیق میرود. لیوای ان را بر تخت میگذارد و در کتار ا/ت به خواب میرود. لیوای چشمش را باز میکند. صبح شده است. ا/ت را درحالی که در خواب است تماشا میکند، موهای ا/ت در خورشید میدرخشند. پوست ا/ت مثله برف های تمیز و زیبا، لب های ا/ت که زیبایی اش مثله غنچه است. لیوای هر ثانیه عاشق تر از قبل میشد. ا/ت را به چشم یک الهه میدید تا یک دختر،لیوای تحملش کم شده بود، ا/ت را بوسید و ان را در ا5وش خودش فرو برد.
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
خب من سر این بشدت اب شدم 🤭👍😁امید وارم خوشتون اومده باشه خدافظ
پارت 12؟
********************************
(اگه جنبه نداری نخون❗❌)
هانجی از اتاق بیرون رفت. لیوای با چشمانی خمار و درنده نگاهی به ا/ت کرد. چشمانش میلی را نشان میدهد که انگار سالهاست که ان میل را بروز نداده است. لیوای، ا/ت را به دیوار هل میدهد و ان را بین سطح سرد و خودش نگه میدارد. لیوای دستش را روی صورت ا/ت میگذارد و با چشمانی درنده و لحنی خمار میگوید:
~سالهاست که منتظر بودم که تورو مال خودم کنم. الان وقتشه، کاری که میخواستم را انجام میدم
ولی....
دستش را روی دهن ا/ت گذاشت و با صدایی که لحن عصبانیت و میل شدید گفت:
~من منتظر این لحظه بودم هیچ چیز جلو دارش نیست(من اب دارم میشمممم نیازمند اب قند!)
لیوای دکمه لباس ا/ت را باز کرد. دستش را برد به سمت گردن ا/ت، ان را به شدت میمکید و ردی میگذاشت. نفس داغش به گردن ا/ت برخورد میکرد و همین لذت را چند برابر میکرد. ا/ت از درد و لذت ناله های ریزی میکرد. لیوای با بی رحمانه ا/ت را روی مبل خوابوند و روش خیمه زد. ا/ت از درد نالید و جمع شد. لیوای هم از این فرصت استفاده کرد و در موقعیت مناسب قرار گرفت تا ا/ت نتواند حرکت کند و هم با صدایی خمار میگوید:
~تو خیلی خوش شانسی که با تو هستم
ا/ت با هر لحن لیوای و با نفس داغ او دیوونه تر میشود.لیوای به سینه ا/ت نزدیک میشود. نفس داغش انقدری گرم است که پوست ا/ت را میسوزاند. یکی از انها را در دست میگیرد و میگوید:
~فکر نمیکردم که تو طعم خوبی داشته باشی ا/ت
چیی؟!
~ تو برای همیشه مال منی
لیوای ا/ت را برهنه میکند و.....(همونی که تو ذهن شما هستش) ا/ت خسته است و لیوای ان را بلند میکند.ا/ت را به حمام میبرد و ان را حسابی تمیز میکند. ان دوتا از حمام بیرون می ایند و ا/ت حس گناه در درونش حس میکند.اشک از چشمان ا/ت سرازیر میشود. لیوای کنار ا/ت میشیند و ان را نوازش میکند و میگوید:
~تو باید مال من میشدی من تو را خیلی دوست دارم در کنار من باش عزیزم برای همیشه
ا/ت از خستگی در اغوش او خوابش میرود و در خوابی عمیق میرود. لیوای ان را بر تخت میگذارد و در کتار ا/ت به خواب میرود. لیوای چشمش را باز میکند. صبح شده است. ا/ت را درحالی که در خواب است تماشا میکند، موهای ا/ت در خورشید میدرخشند. پوست ا/ت مثله برف های تمیز و زیبا، لب های ا/ت که زیبایی اش مثله غنچه است. لیوای هر ثانیه عاشق تر از قبل میشد. ا/ت را به چشم یک الهه میدید تا یک دختر،لیوای تحملش کم شده بود، ا/ت را بوسید و ان را در ا5وش خودش فرو برد.
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
خب من سر این بشدت اب شدم 🤭👍😁امید وارم خوشتون اومده باشه خدافظ
- ۲.۹k
- ۲۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط