سرانجام از غم تو استکان در دست می میرم

سرانجام از غم تو استکان در دست می میرم
پس از يك عمر تقوا پیشه کردن ، مست می میرم

من از عشقت که می پنداشتم چیز خوشایندی ست
از آن دردی که می گفتند خوش خیم است می ميرم

نه با پرواز روحم ، بلکه از وقتی که محبوبم
به جمع خاطرات خوب من پیوست می میرم

چو خرگوشی سر آخر در کلاهی که سرم رفته ست
میان دست های ناشی تردست می میرم

گمان کردم به جايی می رسيم اما بدون تو
تك و تنها ، ته يك كوچه ی بن بست می میرم

به ضرب خنجر کینه ، که می پنداشتم هرگز
میان آستینت نیست اما....هست می میرم

#جواد_منفرد

💫🎋
دیدگاه ها (۲)

⁣ناگزیر از سفرم ، بی سر و سامان چون «باد»به «گرفتار رهایی» ن...

نشد یک لحظه از یادَت جُدا دلزَهی دل! آفرین دل! مَرحَبا دل!  ...

‌وقتی که من عاشق شدم، لیلا چنین عاشق نبودمن واله و شیدا ولی،...

‌امشب از آمدنت ، شور ز دف می‌باردباغ ، گل بر تنم از شوق و شع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط