اشک حسرت پارت
#اشک حسرت #پارت ۱۱
آسمان :
- آسسسسسماااااان
- چیه امید چرا داد می زنی
امید : اوووف اوف آسمان سه ساعت تو اتاقی می خوایم بریم خونه ای هدیه اینا مراسم عروسی که نمیریم
- آماده شدم بیاببین تو خیلی عجله داری به هدیه جونت برسی
امید : حسودی ممنوع
- اخه چرا حسودی کنم
بق کردم وبا ناراحتی نگاش کردم بغم کرد
-دختر حساس بیا بریم دیر شدبخدا
با هم رفتیم تو حیاط یکم هوا سرد بودامید زنگ زده بودآژانس وقتی اومد باهاش رفتیم چون ماشین امید پیش سعید بود چون خونه هامون نزدیک بود زود رسیدیم وامید زنگ زد چند لحظه بعد صدای سهیل از پشت گوشی آیفون اومد ودعوتمون کرد بریم تو خونه خوشحال بودم می تونستم سعید رو ببینم هدیه به استقبالمون اومد ورفتیم تو خونه خونشون خیلی شیک وقشنگ وتموم وسایلش اصل بود این نشون دهنده ای این بود که قبلاخیلی وضع مالیشون خوب بود امید که می گفت خونشون بی نظیر بود وحتا از خونه ای آیدینم قشنگتر بود این خونه هم قشنگ بود یه سالن خیلی بزرگ که دو دست مبلمان چیده بودن توش با بوفه های ست مبلمان یه تی وی بزرگ وشومینه ای که از همشون جالب تر بود ومن خیلی خوشم میومد ازش یه آشپزخونه ای بزرگ وشیک کنار در آشپزخونه یه راه رو بود که منتهی می شد به اتاق خواب ها وحیاط پشتی
مهتاب خانم روویلچر بودرفتم کنارش همدیگروبوسیدیم با مهربونی گفت: خوش اومدی دخترم
- حالتون خوبه مامان مهتاب رنگتون پریده
یه مهتاب خانم می گ..تم مامان چون بوی مادرمو می داد
مهتاب خانم : خوبم دخترم بنشین عزیزم
کنارش رو مبل بغل دستیش نشستم امیدم حالشو پرسید ونشست وگفت : سهیل سعید کجاست
سهیل: رفته بیرون گفت زود میام
هدیه با لبخند کنارم نشست وگفت : خیلی خوشحال شدم سعید گفت امشب میاین
سهیل با خنده گفت : خوبه که دیشب پیش هم بودین
امید : دوستی دلتنگی نمی شناسه سهیل جان
سهیل : صدای ماشین میاد فکر کنم سعید اومد
تو دلم ذوق کردم انگار نه انگار دیشب بود دیده بودمش تپش قلبم رو هزار بود کی دل من می خواست اروم بگیره خدا می دونست
آسمان :
- آسسسسسماااااان
- چیه امید چرا داد می زنی
امید : اوووف اوف آسمان سه ساعت تو اتاقی می خوایم بریم خونه ای هدیه اینا مراسم عروسی که نمیریم
- آماده شدم بیاببین تو خیلی عجله داری به هدیه جونت برسی
امید : حسودی ممنوع
- اخه چرا حسودی کنم
بق کردم وبا ناراحتی نگاش کردم بغم کرد
-دختر حساس بیا بریم دیر شدبخدا
با هم رفتیم تو حیاط یکم هوا سرد بودامید زنگ زده بودآژانس وقتی اومد باهاش رفتیم چون ماشین امید پیش سعید بود چون خونه هامون نزدیک بود زود رسیدیم وامید زنگ زد چند لحظه بعد صدای سهیل از پشت گوشی آیفون اومد ودعوتمون کرد بریم تو خونه خوشحال بودم می تونستم سعید رو ببینم هدیه به استقبالمون اومد ورفتیم تو خونه خونشون خیلی شیک وقشنگ وتموم وسایلش اصل بود این نشون دهنده ای این بود که قبلاخیلی وضع مالیشون خوب بود امید که می گفت خونشون بی نظیر بود وحتا از خونه ای آیدینم قشنگتر بود این خونه هم قشنگ بود یه سالن خیلی بزرگ که دو دست مبلمان چیده بودن توش با بوفه های ست مبلمان یه تی وی بزرگ وشومینه ای که از همشون جالب تر بود ومن خیلی خوشم میومد ازش یه آشپزخونه ای بزرگ وشیک کنار در آشپزخونه یه راه رو بود که منتهی می شد به اتاق خواب ها وحیاط پشتی
مهتاب خانم روویلچر بودرفتم کنارش همدیگروبوسیدیم با مهربونی گفت: خوش اومدی دخترم
- حالتون خوبه مامان مهتاب رنگتون پریده
یه مهتاب خانم می گ..تم مامان چون بوی مادرمو می داد
مهتاب خانم : خوبم دخترم بنشین عزیزم
کنارش رو مبل بغل دستیش نشستم امیدم حالشو پرسید ونشست وگفت : سهیل سعید کجاست
سهیل: رفته بیرون گفت زود میام
هدیه با لبخند کنارم نشست وگفت : خیلی خوشحال شدم سعید گفت امشب میاین
سهیل با خنده گفت : خوبه که دیشب پیش هم بودین
امید : دوستی دلتنگی نمی شناسه سهیل جان
سهیل : صدای ماشین میاد فکر کنم سعید اومد
تو دلم ذوق کردم انگار نه انگار دیشب بود دیده بودمش تپش قلبم رو هزار بود کی دل من می خواست اروم بگیره خدا می دونست
- ۸.۷k
- ۰۷ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط