عشق پنهان.
20
#کوک
اصلا نمیدونم چرا دل تو دلم نبود خاک تو اون سرم چرا انقد خوشحالم؟خب کوک اولا اون فق تو قصر همسرته ولی نه هرچی باشه دیگه زنمه چه اینجا چه اونجا ولی ایو چی اصلا فعلا بیا به این فکر نکنیم
.................
من:خب ببین بچهااااا من دارم داماد میشم
یونگی:چرا انقد خوشحالی؟
من:چون دارم به هدفم نزدیک میشم
جین:چه اهدافی؟
نامجون:دقیقا میخوای چه گوهی بخوری
جین:راست میگه 😐💩
من:یااااااا ولم کنید
جیمین:تهیونگ میگم یه چی به این بچه بگو داره رو عصابم یورتمه میره
تهیونگ:کوک دقیق تر توضیح بده
من:ببیند بچها من میخوام سلطنت رو به دست بگیرم بخاطر همین باید با لیسا ازدواج کنم حالا فهمیدید چرا انقد خوشحالم؟
جیهوپ:مبارکه یااااااااا دوست دارم قررررررررررررررررررر بدم عروسی افتادیم چه عروسی واو.....
من:بیا خودمون قررر بدیم .........
#لیسا:
نمیدونم چرا ولی اصلا حس خوبی نداشتم رفتم در خونه زدم که زود خدمتکار درو باز کرد رفتم داخل همین جوری بهم زل زده بود
من:چیه؟
خدمتکار:هیچی خانوم ولی یه نامه دارید
من:نامه؟
خدمتکار:بله...
من:بده ببینم
رفت نامه رو برام اورد.
خدمتکار:بفرماید
من:کی اوردش؟
خدمتکار:نمیدونم زنگ درو زدن رفتم بازش کردم دیدم به در چسپوندنش!
من:اوکی میتونی بری..
نامه به دست رفتم بالا اتاقم در و باز کردم که یه پاکت تزین شده دیدم......زود رفتم طرفش ربان های دورش رو کنار زدم و درش رو باز کردممم چشمام نمیتونست هضمش کنه.........
ادامه دارد.....
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#کوک
اصلا نمیدونم چرا دل تو دلم نبود خاک تو اون سرم چرا انقد خوشحالم؟خب کوک اولا اون فق تو قصر همسرته ولی نه هرچی باشه دیگه زنمه چه اینجا چه اونجا ولی ایو چی اصلا فعلا بیا به این فکر نکنیم
.................
من:خب ببین بچهااااا من دارم داماد میشم
یونگی:چرا انقد خوشحالی؟
من:چون دارم به هدفم نزدیک میشم
جین:چه اهدافی؟
نامجون:دقیقا میخوای چه گوهی بخوری
جین:راست میگه 😐💩
من:یااااااا ولم کنید
جیمین:تهیونگ میگم یه چی به این بچه بگو داره رو عصابم یورتمه میره
تهیونگ:کوک دقیق تر توضیح بده
من:ببیند بچها من میخوام سلطنت رو به دست بگیرم بخاطر همین باید با لیسا ازدواج کنم حالا فهمیدید چرا انقد خوشحالم؟
جیهوپ:مبارکه یااااااااا دوست دارم قررررررررررررررررررر بدم عروسی افتادیم چه عروسی واو.....
من:بیا خودمون قررر بدیم .........
#لیسا:
نمیدونم چرا ولی اصلا حس خوبی نداشتم رفتم در خونه زدم که زود خدمتکار درو باز کرد رفتم داخل همین جوری بهم زل زده بود
من:چیه؟
خدمتکار:هیچی خانوم ولی یه نامه دارید
من:نامه؟
خدمتکار:بله...
من:بده ببینم
رفت نامه رو برام اورد.
خدمتکار:بفرماید
من:کی اوردش؟
خدمتکار:نمیدونم زنگ درو زدن رفتم بازش کردم دیدم به در چسپوندنش!
من:اوکی میتونی بری..
نامه به دست رفتم بالا اتاقم در و باز کردم که یه پاکت تزین شده دیدم......زود رفتم طرفش ربان های دورش رو کنار زدم و درش رو باز کردممم چشمام نمیتونست هضمش کنه.........
ادامه دارد.....
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
- ۲۰.۳k
- ۰۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط