وقتی که شب بساط غزل رو به راه شد

وقتی که شب بساط غزل رو به راه شد
بغضم شکست و عاشقی ام را گواه شد
او رفت و آتشی به دلم زد که ناگهان
طبعم به شعر غم زده ای پا به ماه شد
دیشب پیام داد که دنیای من تویی
فورا" ولی نوشت ببخش اشتباه شد
با دیگران اگر غزلی عاشقانه بود
هر وقت پیش چشم من آمد سیاه شد ـ
تنها به این بهانه که نامحرم هميم
وقتی به ما رسید محبت گناه شد
روحم همیشه کنج نگاهش پلاس بود
حیف از جوانیم که در آنجا تباه شد
دیدگاه ها (۱۱)

تقدیر بود! پای کسی در میان نبودآن روزها که صحبتی از این و آن...

دلم باشد اسیرت تا بیاییبه شعر شاعر خود رخ ...

روز خاموش که شد وقت درخشیدن توستبهترین لحظه‌ی شب لحظه‌ی تابی...

. باز با آیات عشقت مست و بیمارم نکن شعر، خوابم میکند ، آرام،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط