پارت یازدهم
پارت یازدهم
سه ماه بعد
ویو ات
تو این مدت رابطمون با جیمین خیلی خوب شده دیگه مثل قدیم ها نیستیم باهم تو یه اتاق میخوابیم هرصبح باهم صبحونه میخوریم و شب هام باهم شام میخوریم دیگه مثل قبلاً نیستیم الان انگار واقعا یه زوج خوشحالیم باهم کلی وقت میگذرونیم ولی تو این چند وقت یکمی حالم خوب نیست فقط سر گیجه دارم و هی هرچی میخورم بالا میارم و فقط دوست دارم بخوابم نمیدونم چرا ولی یه شک کوچولو دارم برای همون صبح وقتی جیمین از خونه رفت منم رفتم داروخونه یه بیبی چک خریدم و برگشتم کار لازم رو انجام دادم و منتظر موندم وقتی جواب رو دیدم بال درآوردم من حامله بودم از خوشحالی گریم گرفت بعد تصمیم گرفتم آماده شم برم شرکت تا به جیمین سورپرایز کنم رفتم یه دوش گرفتم یه آرایش ملایم کردم بعد موهامو صاف کردم ولباسم رو پوشیدم و راهی شرکت شدم با خوشحالی به سمت در اتاق رفتم وقتی در رو باز کردم باصحنه ای که روبرو شدم زندگیم نابود شد جیمین داشت یه زن رو میبوسید وقتی من رو دید زنه رو هول داد وبهش یه چک زد من بدو رفتم جیمین هم داشت دنبالم میدویید
جیمین :ات وایستا میتونم توضیح بدم ات وایستا
ات:چی رو میخای توضیح بدی خودم با چشمام دیدم داشتی بهم خیانت میکردی پارک جیمین من بهت اعتماد کرده بودم ولی تو
یهو چشمام سیاهی رفت و از پله ها افتادم و بعد سیاهی ...
پایان پارت
سه ماه بعد
ویو ات
تو این مدت رابطمون با جیمین خیلی خوب شده دیگه مثل قدیم ها نیستیم باهم تو یه اتاق میخوابیم هرصبح باهم صبحونه میخوریم و شب هام باهم شام میخوریم دیگه مثل قبلاً نیستیم الان انگار واقعا یه زوج خوشحالیم باهم کلی وقت میگذرونیم ولی تو این چند وقت یکمی حالم خوب نیست فقط سر گیجه دارم و هی هرچی میخورم بالا میارم و فقط دوست دارم بخوابم نمیدونم چرا ولی یه شک کوچولو دارم برای همون صبح وقتی جیمین از خونه رفت منم رفتم داروخونه یه بیبی چک خریدم و برگشتم کار لازم رو انجام دادم و منتظر موندم وقتی جواب رو دیدم بال درآوردم من حامله بودم از خوشحالی گریم گرفت بعد تصمیم گرفتم آماده شم برم شرکت تا به جیمین سورپرایز کنم رفتم یه دوش گرفتم یه آرایش ملایم کردم بعد موهامو صاف کردم ولباسم رو پوشیدم و راهی شرکت شدم با خوشحالی به سمت در اتاق رفتم وقتی در رو باز کردم باصحنه ای که روبرو شدم زندگیم نابود شد جیمین داشت یه زن رو میبوسید وقتی من رو دید زنه رو هول داد وبهش یه چک زد من بدو رفتم جیمین هم داشت دنبالم میدویید
جیمین :ات وایستا میتونم توضیح بدم ات وایستا
ات:چی رو میخای توضیح بدی خودم با چشمام دیدم داشتی بهم خیانت میکردی پارک جیمین من بهت اعتماد کرده بودم ولی تو
یهو چشمام سیاهی رفت و از پله ها افتادم و بعد سیاهی ...
پایان پارت
۶.۷k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.