پارت دوازدهم
پارت دوازدهم
ات بیهوش رو زمین بود و از سرش داشت خون میومد جیمین هم دست و پاش رو گم کرده بود و فقط داد میزد و کمک میخاست بلاخره آمبولانس اومد و جیمین هم همراه ات رفت
جیمین:عشقم بیدار شو لطفا منو تنها نزار
وقتی پرستار ها داشتن ات رو از آمبولانس بردنش به سمت بیمارستان یهو از جیب ات یه چیزی افتاد جیمین متوجه شد دید یه بیبی چک هستش و مثبته بعد از کمی فکر فهمید که حاملس نفهمید خوشحال باشه یا ناراحت
خوشحال از این که قراره پدر بشه و ناراحت از این که عشقش در خطره ات رو بردن به اتاق عمل جیمین هم پشت در فقط داشت اشک میریخت بعد از یه ساعت دکتر بیرون اومد
دکتر:همراه خانوم پارک
جیمین:بله منم بفرمایید
دکتر :آقای پارک همسرتون خونریزی مغزی داشتن ولی خدارا شکر جلوشو گرفتیم و ایشون باردار هم هستن خدارا شکر بچه آسیب ندیده الان خانم پارک رو میبریم بخش تا سه روزهم باید اینجا تحت مراقبت باشه
جیمین«ممنون الان میتونم ببینمش
دکتر :البته
جیمین رفت پیش ات ات رو تخت وبهش سرم وصل شده و خوابیده بود
فلش بک به زمانی که آن بهوش اومد
ویو ات
وقتی چشمام رو باز کردم تو بیمارستان بودم و کنارم هم جیمین بود الان همچی یادم اومد و شروع کردم به گریه کردن
ات :برو گمشو
جیمین:ات
ات:بهت گفتم برو گمشو نمیخام قیافت رو ببینم من بهت اعتماد کرده بودم ولی تو بهم خیانت کردی(باصدایی نسبتاً بلند)
جیمین:ات من بهت خیانت نکردم یونا من رو بازور بوسید همون لحظه هم تو اومدی
ات:دروغ نگو
جیمین:دروغ نمیگم من به تو خیانت نکردم هیچوقت هم نمیکنم
ات:راست میگی
جیمین:آره من فقط تو رو دوست دارم
ات: ببخشید زود قضاوتت کردم
جیمین :نه من ازت معذرت میخام به خاطر من الان اینجایی
ات:جیمین
جیمین:بله
ات:من حاملم
جیمین :میدونم دکتر بهم گفت
ات:یاااااا من میخواستم سوپرایزت کنم
جیمین:من سوپرایزم شدم تو بهترین هدیه رو به من دادی خوشحالم که دارمت
بعد ات رو بوسید
یکسال بعد
ویو ات
الان خیلی زندگی خوبی دارم صاحب دوتا فرزند دوقلو بنام های جیون و جیسو هستم جیمین وقتی فهمید دوقلوان از خوشحالی داشت میمرد الان ما یک پسر ویک دختر داریم که خیلی هم زیبان امروز هم تولد یکسالگیشونه
جیمین :بچه ها زود شمع هارو فوت کنین الان خاموش میشن
بچه ها شمع رو فوت کردن
جیمین :ممنونم که این دوتا فرشته زیبا رو بهم هدیه دادی
ات:منم ممنونم که بهترین زندگی رو برام ساختی خیلی دوست دارم
جیمین :من بیشتر و بعد ات رو بوسید
خب این فیک هم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه میتونم کوتاه بود ولی فیک های دیگه ای هم در راه هستن
دوستون دارم لطفا ازم حمایت کنید بای
ات بیهوش رو زمین بود و از سرش داشت خون میومد جیمین هم دست و پاش رو گم کرده بود و فقط داد میزد و کمک میخاست بلاخره آمبولانس اومد و جیمین هم همراه ات رفت
جیمین:عشقم بیدار شو لطفا منو تنها نزار
وقتی پرستار ها داشتن ات رو از آمبولانس بردنش به سمت بیمارستان یهو از جیب ات یه چیزی افتاد جیمین متوجه شد دید یه بیبی چک هستش و مثبته بعد از کمی فکر فهمید که حاملس نفهمید خوشحال باشه یا ناراحت
خوشحال از این که قراره پدر بشه و ناراحت از این که عشقش در خطره ات رو بردن به اتاق عمل جیمین هم پشت در فقط داشت اشک میریخت بعد از یه ساعت دکتر بیرون اومد
دکتر:همراه خانوم پارک
جیمین:بله منم بفرمایید
دکتر :آقای پارک همسرتون خونریزی مغزی داشتن ولی خدارا شکر جلوشو گرفتیم و ایشون باردار هم هستن خدارا شکر بچه آسیب ندیده الان خانم پارک رو میبریم بخش تا سه روزهم باید اینجا تحت مراقبت باشه
جیمین«ممنون الان میتونم ببینمش
دکتر :البته
جیمین رفت پیش ات ات رو تخت وبهش سرم وصل شده و خوابیده بود
فلش بک به زمانی که آن بهوش اومد
ویو ات
وقتی چشمام رو باز کردم تو بیمارستان بودم و کنارم هم جیمین بود الان همچی یادم اومد و شروع کردم به گریه کردن
ات :برو گمشو
جیمین:ات
ات:بهت گفتم برو گمشو نمیخام قیافت رو ببینم من بهت اعتماد کرده بودم ولی تو بهم خیانت کردی(باصدایی نسبتاً بلند)
جیمین:ات من بهت خیانت نکردم یونا من رو بازور بوسید همون لحظه هم تو اومدی
ات:دروغ نگو
جیمین:دروغ نمیگم من به تو خیانت نکردم هیچوقت هم نمیکنم
ات:راست میگی
جیمین:آره من فقط تو رو دوست دارم
ات: ببخشید زود قضاوتت کردم
جیمین :نه من ازت معذرت میخام به خاطر من الان اینجایی
ات:جیمین
جیمین:بله
ات:من حاملم
جیمین :میدونم دکتر بهم گفت
ات:یاااااا من میخواستم سوپرایزت کنم
جیمین:من سوپرایزم شدم تو بهترین هدیه رو به من دادی خوشحالم که دارمت
بعد ات رو بوسید
یکسال بعد
ویو ات
الان خیلی زندگی خوبی دارم صاحب دوتا فرزند دوقلو بنام های جیون و جیسو هستم جیمین وقتی فهمید دوقلوان از خوشحالی داشت میمرد الان ما یک پسر ویک دختر داریم که خیلی هم زیبان امروز هم تولد یکسالگیشونه
جیمین :بچه ها زود شمع هارو فوت کنین الان خاموش میشن
بچه ها شمع رو فوت کردن
جیمین :ممنونم که این دوتا فرشته زیبا رو بهم هدیه دادی
ات:منم ممنونم که بهترین زندگی رو برام ساختی خیلی دوست دارم
جیمین :من بیشتر و بعد ات رو بوسید
خب این فیک هم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه میتونم کوتاه بود ولی فیک های دیگه ای هم در راه هستن
دوستون دارم لطفا ازم حمایت کنید بای
۷.۵k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.