همیشه میگفت جز من کسی را دوست ندارد

.
همیشه میگفت جز من کسی را دوست ندارد!
میگفت اولین و آخرین نفری هستم که عاشقم شده است!
اما نمیدانم چرا رفتارش،کاراهایَش از جنسِ "عشق" نبود!
می آمد قربان صدقه ام میرفت.
قلبم را به تپش می انداخت..
تا چندروزی خوب بود
و تا دلم خوش میشد میرفت!
تا سه چهار روز پیدایش نمیشد و دوباره همان کار های همیشگی.!
یک جای کار میلنگید
ردِ پاهایِ یک خاطره ای در قلبش جامانده بود...
یادِ لبخندهای یک نفر زنده میشد!
انگار شک میکرد
به خودش...
به عشقش...
به فراموش کردن یک نفر
شک میکرد
میرفت..
میرفت خودش را پاکسازی میکرد دوباره می آمد!
انگار 'استراحت گاه میان راهی' بودم برایش...
هیج وقت شبیه اولین و آخرین عشقش نبودم
یک جایِ کار میلنگید!
پایِ زنده شدن یک عشق این وسط ها بود..
نگذاشت درست عاشقی کند!
نگذاشت درست عاشقش شوم!
یک جایِ کار همیشه میلنگید!
زهی_حیدری_
#خاص
دیدگاه ها (۱)

- دوست داشتنت!دوست داشتنت وظیفه‌ام که نبود، فریضه‌ام بودبه ج...

به من می‌گفت:"چشم‌های تو مرا به این روز انداخت.این نگاهِ تو ...

#ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺁﺩﻣﻬﺎ ، ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭﺷﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖﺑﻪ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺸﺎ...

داشتنت باید مزه‌یِ توت فرنگی بدهد،یا انارِ گُلپَر زده،یا آش ...

یادِ خانم جان به خیر.همیشه میگفت غذا که میپزید حواستان به دو...

قهوه‌ای جاویدان ☕ قسمت ۸ صفحه‌ ی پنجم را تمام کرد . نمی دانس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط