فیک جونگ کوک
فیک جونگ کوک
برادر ناتنی من ۲
سعی کردم تا حد امکان بپوشونمش اما نتونستم مادر خون روی دستم رو دید و گفت :چه شده دستت چرا خونیه ؟
اومد به سمتم و سعی میکرد دستم رو از رو صورتم برداره ....
از زبان کوک(پسره داستان)
مادر رفت به سمتش و سعی کرد دستش رو برداره که یهو از حال رفت سریع رفتم به سمتش و گفتم:چش شده ؟؟
مادر :نمیدونم حالش خوب بود
من :عیب نداره کولش میکنم تا ببریمش توی ماشین و بعد ببریمش بیمارستان .
همون کاری که گفتم رو کردم به سرعت به سمت یکی از بیمارستان ها رفتم .وارد بیمارستان شدم و به پرستار گفتم :خون بالا اورد و بعد بی هوش شد الان باید چی کار کنم ؟؟
ی برانکارد اوردن و سریع بردنش داخل اتاق نمیدنستم چی میشه !بردنش توی اتاق چند تا دستگاه بهش وصل کردن !
پرش زمانی چند ساعت بعد:
هر چقدر از پرستار ها میپرسیدم میگفتن نمیتونیم بگیم تا خود بیمار اجازه بده که بالخره به هوش اومد .
یکی از پرستارها هم پیشش بود .
از زبون بورا:
چشمام رو باز کردم و به پرستاری که کنارم بود گفتم چی شده ؟؟
پرستار :خون بالا اوردی و بی هوش شدی !
من :میدونم مشکلم چیه ؟
پرستار :سرطان نوع ۲
من :زنده میمونم ؟
برادر ناتنی من ۲
سعی کردم تا حد امکان بپوشونمش اما نتونستم مادر خون روی دستم رو دید و گفت :چه شده دستت چرا خونیه ؟
اومد به سمتم و سعی میکرد دستم رو از رو صورتم برداره ....
از زبان کوک(پسره داستان)
مادر رفت به سمتش و سعی کرد دستش رو برداره که یهو از حال رفت سریع رفتم به سمتش و گفتم:چش شده ؟؟
مادر :نمیدونم حالش خوب بود
من :عیب نداره کولش میکنم تا ببریمش توی ماشین و بعد ببریمش بیمارستان .
همون کاری که گفتم رو کردم به سرعت به سمت یکی از بیمارستان ها رفتم .وارد بیمارستان شدم و به پرستار گفتم :خون بالا اورد و بعد بی هوش شد الان باید چی کار کنم ؟؟
ی برانکارد اوردن و سریع بردنش داخل اتاق نمیدنستم چی میشه !بردنش توی اتاق چند تا دستگاه بهش وصل کردن !
پرش زمانی چند ساعت بعد:
هر چقدر از پرستار ها میپرسیدم میگفتن نمیتونیم بگیم تا خود بیمار اجازه بده که بالخره به هوش اومد .
یکی از پرستارها هم پیشش بود .
از زبون بورا:
چشمام رو باز کردم و به پرستاری که کنارم بود گفتم چی شده ؟؟
پرستار :خون بالا اوردی و بی هوش شدی !
من :میدونم مشکلم چیه ؟
پرستار :سرطان نوع ۲
من :زنده میمونم ؟
۲۴.۶k
۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.