چند پارتی نامجون اشاره
چند پارتی نامجون: اشاره
P.1
موضوع :وقتی همسر نامجونی و اون مافیاست اما تو نمیتونی صحبت کنی (لالی)
پارت اول :
با ورودش درب عمارت باز شد ماشین گران قیمتش پس از وارد شدن به دست نگهبانان پارکینگ داد تا برایش پارک کنند. خسته و کوفته از عملیات جابه جایی اصلحه برگشته بود به عمارت وصدایی جزء کارکردن و حرف های خدمه نمیشنید ...
همسری که باهاش زندگی میکرد ناتوانی جسمی داشت جزو موارد نادر بود چون فقط نمیتوانست صحبت کند وصدایش را بروز دهد...گوش میداد خیلی قوی،انگار خدا در عوض گرفتن توانایی صحبت کردنش به او دو.گوش فوق شنوا عطا کرده بود ..
برای همین نامجون هرباری که وارد محل سکونتش میشد هیچوقت صدای محبت وصحبت کردن همسرش را نمیشنید وحتی کم پیش می آمد اورا بغل کند با اینکه عاشقانه سه جونگ (همسر نامجون یا همون ا/ت)را میپرستید و این یک دلیل بیش نداشت
سه جونگ ....نامجون واقعا عاشق اون بود وتونست خانواده اش رو راضی کنه که باهاش ازدواج کنه ،علاوه بر اون خانواده سه جونگ هم دوست داشتند نامجون که مثل خودشون مافیاست دامادشون بشه ,نامجون حتی به خاطر سه جونگ زبان اشاره یاد گرفته بود و از خانواده خودش هم خواسته بود که زبان اشاره رو یاد بگیرند....اما....سه جونگ دل به نامجون نمیداد
فکر میکرد از همه دخترا به خاطر معلولیتش کمتره اما اینطور نبود نامجون اون رو مثل گلی توی باغچه بی اب و علف میدید ولی سه جونگ هیچوقت اینو درک نکرده بود ....ودل به دل نامجون نداده بود ...
حالا که همه متوجه ورود نامجون شده بودند صف کشیده بودند و براش تا کمر خم میشدن و نامجون هم سری تکان میداد ...ازمیان جمعیت عبور کرد و پیش آجوما رفت
نامجون:آجوما سه جونگ کجاست؟
آجوما:تاچند دقیقه پیش توی حیاط بود الان رفت بالا توی اتاقتون پسرم
نامجون :ممنونم
سپس پله های عمارت را طی کرد تا به اتاقشان برسد
P.1
موضوع :وقتی همسر نامجونی و اون مافیاست اما تو نمیتونی صحبت کنی (لالی)
پارت اول :
با ورودش درب عمارت باز شد ماشین گران قیمتش پس از وارد شدن به دست نگهبانان پارکینگ داد تا برایش پارک کنند. خسته و کوفته از عملیات جابه جایی اصلحه برگشته بود به عمارت وصدایی جزء کارکردن و حرف های خدمه نمیشنید ...
همسری که باهاش زندگی میکرد ناتوانی جسمی داشت جزو موارد نادر بود چون فقط نمیتوانست صحبت کند وصدایش را بروز دهد...گوش میداد خیلی قوی،انگار خدا در عوض گرفتن توانایی صحبت کردنش به او دو.گوش فوق شنوا عطا کرده بود ..
برای همین نامجون هرباری که وارد محل سکونتش میشد هیچوقت صدای محبت وصحبت کردن همسرش را نمیشنید وحتی کم پیش می آمد اورا بغل کند با اینکه عاشقانه سه جونگ (همسر نامجون یا همون ا/ت)را میپرستید و این یک دلیل بیش نداشت
سه جونگ ....نامجون واقعا عاشق اون بود وتونست خانواده اش رو راضی کنه که باهاش ازدواج کنه ،علاوه بر اون خانواده سه جونگ هم دوست داشتند نامجون که مثل خودشون مافیاست دامادشون بشه ,نامجون حتی به خاطر سه جونگ زبان اشاره یاد گرفته بود و از خانواده خودش هم خواسته بود که زبان اشاره رو یاد بگیرند....اما....سه جونگ دل به نامجون نمیداد
فکر میکرد از همه دخترا به خاطر معلولیتش کمتره اما اینطور نبود نامجون اون رو مثل گلی توی باغچه بی اب و علف میدید ولی سه جونگ هیچوقت اینو درک نکرده بود ....ودل به دل نامجون نداده بود ...
حالا که همه متوجه ورود نامجون شده بودند صف کشیده بودند و براش تا کمر خم میشدن و نامجون هم سری تکان میداد ...ازمیان جمعیت عبور کرد و پیش آجوما رفت
نامجون:آجوما سه جونگ کجاست؟
آجوما:تاچند دقیقه پیش توی حیاط بود الان رفت بالا توی اتاقتون پسرم
نامجون :ممنونم
سپس پله های عمارت را طی کرد تا به اتاقشان برسد
- ۴.۰k
- ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط