سنگدل
#سنگدل
part 36
رومی به سالن رفت و جینو هم بلند شد و پشت سر رومی به سالن پذیرایی رفت
در سالن نشسته بودند که در به صدا در اومد
یکی از خدمتکار ها در و باز کرد
صدای دختری به همراه زنی آشنا اومد
هر دو بلند شدند
داشتند به طرف در میرفتند که دختری بدو بدو به سمت جینو اومد و او را در آغوشش گرفت
رومی تعجب کرد
جینو دختر را از آغوش خود بیرون آورد
رومی چهره دختر را دید
دختر خاله جینو بود
صدایی زنی آمد رومی نگاهی به زن کرد
مادر جینو بود
رومی سلام کرد
زن اهمیتی به رومی نداد
به سمت جینو رفت
م.ج=چطوری پسرم؟
_اینجا چیکار میکنید؟؟
م.ج=این چه طرز حرف زدن با مادرته
جینو خندید
نگاهی سرد به مادرش انداخت
_ناراحت شدی؟اون موقع که اون شوهرت من و عذاب میداد تو کجا بودی حالا بهت گفتم اینجا چیکار میکنید بهت برخورد
مادر رومی اشاره ای به رومی کرد و حرف زد
م.ج=حتما این دختره پرت کرده
_درست صحبت کن درباره رومی
م.ج=رومی؟
_آره
م.ج=چرا باید با یه خدمتکار درست صحبت کنم
_اون خدمتکار نیست اون همه چیز منه
م.ج=چی داری میگی برا خودت؟
_همین که شنیدید درضمن این دختره دیگه حق نداره پاشو اینجا بزاره
م.ج=چی داری میگی جینو تو و اون قراره ازدواج کنید
رومی چشماش درشت شد و سریع به جینو نگاه کرد جینو عصبی خندید
_اجازه دخالت توی زندگی من و ندارید
م.ج=تو باید باهاش ازدواج کنی
_فکرشم نکن من با این ازدواج کنم
م.ج=لابد میخوای با این خدمتکار ازدواج کنی
جینو کلافه دستی توی موهاش کشید و با صدای بلند تر گفت
_گفتم اون خدمتکار نیست
مادر جینو جلو اومد و موهای رومی و گرفت و به صورت رومی نگاه کرد و بعد رومی رو هل داد و رومی زیر گریه زد و به اتاق رفت جینو به شدت عصبی شد داد زد
_به چه حقی دست روش بلند میکنی؟خودت و این دختره خر//اب از خونه من برید بیرون
مادر جینو و دخترخالش خواستن چیزی بگن که جینو فریاد زد
_گمشید بیرون
مادر جینو و دخترخالهاش به سرعت از خونه خارج شدن جینو به سمت اتاق رفت و وارد شد رومی با دیدن جینو دستش و زیر پلکش کشید جینو رومی را به آغوش کشید و گفت
_عزیزم گریه نکن ارزشش و نداره
+سرم..
_سرت چی قشنگم؟؟
+سرم درد میکنه
رومی بیشتر گریه کرد
جینو رومی رو در آغوش گرفت
_قریونت برم من ببخشید همه اینا به خاطر منه
+نه
_آره ببخشید
+اینجوری نگو اذیت میشم
_باشه خوشگلم
رومی لبخندی کمرنگ زد
جینو رومی را در آغوشش گرفت
_نمیزارم کسی اذیتت کنه..هیچوقت نمیزارم اذیت بشی
رومی لبخندی زد و خودش رو در آغوش جینو جا کرد
جینو از این حرکت رومی لبخندی زد
بیشتر رومی را در آغوشش گرفت
ادامه دارد......
part 36
رومی به سالن رفت و جینو هم بلند شد و پشت سر رومی به سالن پذیرایی رفت
در سالن نشسته بودند که در به صدا در اومد
یکی از خدمتکار ها در و باز کرد
صدای دختری به همراه زنی آشنا اومد
هر دو بلند شدند
داشتند به طرف در میرفتند که دختری بدو بدو به سمت جینو اومد و او را در آغوشش گرفت
رومی تعجب کرد
جینو دختر را از آغوش خود بیرون آورد
رومی چهره دختر را دید
دختر خاله جینو بود
صدایی زنی آمد رومی نگاهی به زن کرد
مادر جینو بود
رومی سلام کرد
زن اهمیتی به رومی نداد
به سمت جینو رفت
م.ج=چطوری پسرم؟
_اینجا چیکار میکنید؟؟
م.ج=این چه طرز حرف زدن با مادرته
جینو خندید
نگاهی سرد به مادرش انداخت
_ناراحت شدی؟اون موقع که اون شوهرت من و عذاب میداد تو کجا بودی حالا بهت گفتم اینجا چیکار میکنید بهت برخورد
مادر رومی اشاره ای به رومی کرد و حرف زد
م.ج=حتما این دختره پرت کرده
_درست صحبت کن درباره رومی
م.ج=رومی؟
_آره
م.ج=چرا باید با یه خدمتکار درست صحبت کنم
_اون خدمتکار نیست اون همه چیز منه
م.ج=چی داری میگی برا خودت؟
_همین که شنیدید درضمن این دختره دیگه حق نداره پاشو اینجا بزاره
م.ج=چی داری میگی جینو تو و اون قراره ازدواج کنید
رومی چشماش درشت شد و سریع به جینو نگاه کرد جینو عصبی خندید
_اجازه دخالت توی زندگی من و ندارید
م.ج=تو باید باهاش ازدواج کنی
_فکرشم نکن من با این ازدواج کنم
م.ج=لابد میخوای با این خدمتکار ازدواج کنی
جینو کلافه دستی توی موهاش کشید و با صدای بلند تر گفت
_گفتم اون خدمتکار نیست
مادر جینو جلو اومد و موهای رومی و گرفت و به صورت رومی نگاه کرد و بعد رومی رو هل داد و رومی زیر گریه زد و به اتاق رفت جینو به شدت عصبی شد داد زد
_به چه حقی دست روش بلند میکنی؟خودت و این دختره خر//اب از خونه من برید بیرون
مادر جینو و دخترخالش خواستن چیزی بگن که جینو فریاد زد
_گمشید بیرون
مادر جینو و دخترخالهاش به سرعت از خونه خارج شدن جینو به سمت اتاق رفت و وارد شد رومی با دیدن جینو دستش و زیر پلکش کشید جینو رومی را به آغوش کشید و گفت
_عزیزم گریه نکن ارزشش و نداره
+سرم..
_سرت چی قشنگم؟؟
+سرم درد میکنه
رومی بیشتر گریه کرد
جینو رومی رو در آغوش گرفت
_قریونت برم من ببخشید همه اینا به خاطر منه
+نه
_آره ببخشید
+اینجوری نگو اذیت میشم
_باشه خوشگلم
رومی لبخندی کمرنگ زد
جینو رومی را در آغوشش گرفت
_نمیزارم کسی اذیتت کنه..هیچوقت نمیزارم اذیت بشی
رومی لبخندی زد و خودش رو در آغوش جینو جا کرد
جینو از این حرکت رومی لبخندی زد
بیشتر رومی را در آغوشش گرفت
ادامه دارد......
- ۵.۷k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط