فردی هنگام راه رفتن پایش به سکه ای خورد تاریک بود فکر

فردی هنگام راه رفتن، پایش به سکه ای خورد. تاریک بود، فکر کرد طلاست! کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند. دید ۲ ریالی است! بعد دید کاغذی که آتش زده، هزار تومانی بوده! گفت: چی را برای چی آتش زدم! و این حکایت زندگی خیلی از ما هاست... که چیزهای بزرگ را برای چیزهای کوچک آتش می‌زنیم و خودمان هم خبر نداریم! بیشتر دقت کنیم برای به دست آوردن چیزی چه چیزی را داریم به آتش می کشیم؟!
دیدگاه ها (۲)

خیره به نگاهش شوبی هوا، محکمدر آغوشت حبسش کنو فریاد بزن دوست...

سال‌ها بعد وقتی پیر شدیم وقتی تمام از دست دادنی‌ها را از دست...

مشقم کن وقتی که عشق را زیبا بنویسی فرقی نمی‌کند که قلم از سا...

آن قدرذهنم را درگیر خودت کرده‌ای...که دیگرحتی نمی‌توانممضمون...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

ازدواج از روی اجبار۲ p12

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط