پارت ۳۸
پارت ۳۸
ویو راوی: ان ها دو روز بعد از بیمارستان مرخص شدند ات هنوز متوجه راز کوک نشده بود و نزدیک بود سر یع راز همه رو به کشتن بده اون می دونست که وقتی برن خونه همه درباره ی اینکه چرا رفته پیش جکسون سوال می پرسن از همه مهم تر اگه کوک دلیلش روبفهمه ممکنه از ات بدجور عصبی شه ات تو این فکر ها بود و خیلی قیافش خسته و نگران به نظر می رسید
کوک: ات حالت خوبه؟؟ یکم رنگت پریده اگ یکمم احساس می کنی حالا خوب نیست بگو دوباره برگردیم بیمارستان
ویو راوی: ات انقد تو فکر بود که حرف کوک رو نشنید.
کوک: ات(با صدای بلند)
ات: عا.. نه... من خوبم
کوک: اکی امیدوارم خوب باشی
ویو راوی: به عمارت رسیدند و وارد حال شدند
کوک: ات باید باهات درباره ی موضوعی حرف بزنم(با لحن جدی)
ات:(تو دلش یعنی می خواد. ــــ وایییی)
باشه کوک اما قبلش می رم لباسام رو عوض کنم
کوک: باش سریع بیا(با لحن خشن و جدی)
ات: چشم
ویو راوی: ات وارد اتاق خودش شد
ات: وایییییی حالا چیکار کنم بهش بگم با جکسون چیکار داشتم خدایــااا کمکم کن
ویو راوی: ات همینطوری داشت با خودش حرف می زد که بی سیم کوک رو تو تختش دید که یه نفر داره حرف می زنه
ات: حتما بی سیم رو اخرین روز که خونه بودن جا گذاشته ــ چی یه نفر داره حرف می زنه
طرف پشت بی سیم: یع چمدون رو باید منتقل کنیم که توش یع بمب که اگه یکم بی احتیاتی کنیم کل اون منطقه می ره رو هوا
ات: اگه این کار رو کنم از این شرایط می تونم فرار کنم و کوک اگه بفهمه فکر نکنم دیگ به این موضوع گیر بده بعدشم الان اصلن امادگی باروبه رو شدن با کوک رو ندارم.
مرد پشت بی سیم: کسی اونجاست تکرار می کنم شرایطه قرمزه
ات: مامور ـــــــ هستم من اینجام من الان خودمو برای ماموریت می رسونم
مرد پشت بی سیم: ممنون ارباب ــــــ فقط سریع
ات: باشه ـــــ تمام
ویو راوی: ات لباسای مخصوصش رو پوشید و نفس عمیقی کشید و ابزار مخصوصش از بالکن پرید.
کوک: بسع دیگه دارع لفتش می ده
تهیونگ: یکم بهش وقت بده
کوک: تا الانم خیلی زیاد وقت دادم صحبت من خیلی مهمه
ویو راوی: کوک رفت سمت در اتاق ات اول در زد وقتی صدایی نشنید در رو باز کرد ودید در بالکن بازه و ات نیست
بی سیم رو روی تخت دید بی سیم کوک یع قابلیتی داره که می تونه مکالمه رو ذخیره کنه وقتی مکالمه ات رو دیدــ
کوک: چیییی. لعنتــــی اون هنوز امادگی تنها به یع ماموریت رفتن رو نداره
ویو راوی: سری لباس مخصوصش رو پوشید و سوار ماشین شد و با سرعت جت می روند
نویسنده:تانی
ویو راوی: ان ها دو روز بعد از بیمارستان مرخص شدند ات هنوز متوجه راز کوک نشده بود و نزدیک بود سر یع راز همه رو به کشتن بده اون می دونست که وقتی برن خونه همه درباره ی اینکه چرا رفته پیش جکسون سوال می پرسن از همه مهم تر اگه کوک دلیلش روبفهمه ممکنه از ات بدجور عصبی شه ات تو این فکر ها بود و خیلی قیافش خسته و نگران به نظر می رسید
کوک: ات حالت خوبه؟؟ یکم رنگت پریده اگ یکمم احساس می کنی حالا خوب نیست بگو دوباره برگردیم بیمارستان
ویو راوی: ات انقد تو فکر بود که حرف کوک رو نشنید.
کوک: ات(با صدای بلند)
ات: عا.. نه... من خوبم
کوک: اکی امیدوارم خوب باشی
ویو راوی: به عمارت رسیدند و وارد حال شدند
کوک: ات باید باهات درباره ی موضوعی حرف بزنم(با لحن جدی)
ات:(تو دلش یعنی می خواد. ــــ وایییی)
باشه کوک اما قبلش می رم لباسام رو عوض کنم
کوک: باش سریع بیا(با لحن خشن و جدی)
ات: چشم
ویو راوی: ات وارد اتاق خودش شد
ات: وایییییی حالا چیکار کنم بهش بگم با جکسون چیکار داشتم خدایــااا کمکم کن
ویو راوی: ات همینطوری داشت با خودش حرف می زد که بی سیم کوک رو تو تختش دید که یه نفر داره حرف می زنه
ات: حتما بی سیم رو اخرین روز که خونه بودن جا گذاشته ــ چی یه نفر داره حرف می زنه
طرف پشت بی سیم: یع چمدون رو باید منتقل کنیم که توش یع بمب که اگه یکم بی احتیاتی کنیم کل اون منطقه می ره رو هوا
ات: اگه این کار رو کنم از این شرایط می تونم فرار کنم و کوک اگه بفهمه فکر نکنم دیگ به این موضوع گیر بده بعدشم الان اصلن امادگی باروبه رو شدن با کوک رو ندارم.
مرد پشت بی سیم: کسی اونجاست تکرار می کنم شرایطه قرمزه
ات: مامور ـــــــ هستم من اینجام من الان خودمو برای ماموریت می رسونم
مرد پشت بی سیم: ممنون ارباب ــــــ فقط سریع
ات: باشه ـــــ تمام
ویو راوی: ات لباسای مخصوصش رو پوشید و نفس عمیقی کشید و ابزار مخصوصش از بالکن پرید.
کوک: بسع دیگه دارع لفتش می ده
تهیونگ: یکم بهش وقت بده
کوک: تا الانم خیلی زیاد وقت دادم صحبت من خیلی مهمه
ویو راوی: کوک رفت سمت در اتاق ات اول در زد وقتی صدایی نشنید در رو باز کرد ودید در بالکن بازه و ات نیست
بی سیم رو روی تخت دید بی سیم کوک یع قابلیتی داره که می تونه مکالمه رو ذخیره کنه وقتی مکالمه ات رو دیدــ
کوک: چیییی. لعنتــــی اون هنوز امادگی تنها به یع ماموریت رفتن رو نداره
ویو راوی: سری لباس مخصوصش رو پوشید و سوار ماشین شد و با سرعت جت می روند
نویسنده:تانی
۶۱.۵k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.